نکته ای از طب اسلامی - ایرانی
اوقات مصرف نکردن آب:
1-آشامیدن آب سرد بعد از غذای گرم یا بعد از استحمام و گرمی بدن
2-آشامیدن آب سرد بعد از خوردن میوه ها،مخصوصا میوه های سرد مانند خربزه و هندوانه
3-آشامیدن آب گرم بعد از غذای شور
4-آشامیدن آب سرد هنگامی که معده خالی باشد.
5- آشامیدن آب سرد بعد از ورزش،ریاضت ،حرکات سنگین، جماع و....
6- آشامیدن آب سرد و بلافاصله خوابیدن
7- آشامیدن آب بلافاصله پس از صرف غذا خصوصا در سرد مزاجان
8- آشامیدن آب در حین غذا خوردن
9- آشامیدن آب سرد بدون توقف
10- آشامیدن آب بعد از خوردن غذاهای ترش،شیرین ،مسهل
11- آشامیدن آب سرد بعد از غذا و بعد از شیرینی ها
فعالیتهای حضرت مهدی(عج) در زمان کودکی
تاریخ انتشار : جمعه 2 تیر 1391 ساعت 11:57
فعالیتهای امام مهدی (عج) در دوران کودکی:
یوسفیان در ابتدای این گفتوگو بیان داشت: از فرازهای دلنشین زندگی حضرت مهدی(عج) برنامهها و فعالیتهایی است که آن وجود مقدس، در دوران کودکی و روزگاری که در خدمت پدر بزرگوارش بود، انجام داده است و متاسفانه این بخش از زندگی حضرت گاهی مورد غفلت واقع میشود.
وی گفت: به این نکته باید توجه کنیم که انجام این اقدامات، توانایی و لیاقت آن بزرگوار برای تصدّی مقام امامت و جانشینی پدر را ـ حتی در زمانی کودکی ـ برای مردم اثبات میکند.
1. پاسخگویی به سؤالات علمی:
استاد مرکز تخصصی حوزه علمیه قم گفت: یکی از زوایای زندگی امام مهدی (عج) در دوران پنهانزیستی، پاسخ به پرسشهای علمی و نیازهای معرفتی ارادتمندان و شیعیان بود. پاسخگویی چون همراه با دیدار بود، باعث اعلام ولادت ایشان شده و از طرفی مخاطبان و شیعیان آن بزرگوار با پاسخهای عالمانه آن حضرت، ضمن شناخت بیشتر، اطمینان زیادتری به توان امامت آن بزرگوار پیدا میکردند.
وی گفت: امام حسن عسکری(ع) با فراهم آوردن چنین ملاقاتهایی به شیعیان و مردم ثابت میکردند که امامت ارتباطی با بزرگی و کوچکی انسان ندارد و خداوند این قدرت را دارد که امامت را در یک کودک قرار دهد چنانکه خداوند، نبوت را هم برای کودک قرار داده است.
پژوهشگر مسائل مهدویت با اشاره به روایتی، یکی از این ملاقاتها را توضیح داد و گفت: سعد بن عبدالله قمی میگوید: من شوق زیادی به گردآوری کتابهایی داشتم که مشتمل بر علوم مشکل و دقایق آنها باشد. در کشف حقایق از این کتابها تلاش میکردم و طالب حفظ موارد اشتباه و نامفهوم آنها بودم. زمانی با یکی از مخالفان در مذهبم (امامیه)، به گفتوگو و مناظره پرداختم و در مسألهای از جواب و پاسخگویی باز ماندم. بسیار ناراحت شدم. قبل از این طوماری تهیه کرده بودم و در آن چهل مسأله دشوار را نوشته بودم که پاسخ آنها را از عالم بزرگ شهر خود احمد بن اسحاق ـ مصاحب و یاور امام حسن عسکری(ع) ـ بپرسم. به دنبال او رفتم، او به قصد «سرّمنرأی» (سامرا) و برای شرفیابی حضور امام حسن عسکری(ع) از قم بیرون رفته بود. در بین راه در یکی از منازل به او رسیدم و با او مصافحه کردم. گفت: خیر است. گفتم: اولا مشتاق دیدار شما بودم و ثانیاً طبق معمول پرسشهای از شما دارم. گفت: من هم مشتاق ملاقات مولایم ابومحمد هستم و میخواهم سؤالاتی از ایشان بپرسم، این رفاقت میمون و مبارک است.
حجتالاسلام یوسفیان ادامه داد: سعد میگوید: بعد از آن با هم به سامرا وارد شدیم و به خانه مولایمان رسیدیم و اجازه خواستیم. من نمیتوانم مولای خود ابومحمد (ع) را در آن لحظه که دیدار کردم و نور سیمایش ما را فرا گرفته بود، به چیزی جز ماه شب چهارده تشبیه کنم. بر زانوی راست آن حضرت پسری نشسته بود که در خلقت و منظر، مانند ستاره مشتری بود. امام حسن (ع) به من نظر کرد و فرمود: ای سعد! تو برای چه آمدی؟ عرض کردم: احمد بن اسحاق مرا به دیدار مولایمان تشویق کرد. ایشان فرمود: سؤالهایی میخواستی بپرسی. گفتم: مولای من! آن مسائل نیز بر حال خود است. فرمود: از نور چشم من بپرس. سعد پرسشهای خود را از حضرت پرسید.
یوسفیان افزود: در ادامه آمده است از جمله سؤالات، گفتم: مولای من! علّت چیست که مردم از برگزیدن امام برای خویشتن ممنوع شدهاند؟ فرمود: امام مصلح بر میگزینند یا امام مفسد؟ گفتم: امام مصلح. فرمود: آیا امکان ندارد که برگزیده آنها مفسد باشد؟ چون کسی از درون دیگری مطلّع نیست که صالح است یا فاسد. گفتم: آری امکان داد. فرمود: علت همین است.
2. تبیین معارف به شکل صحیح و کامل:
نویسنده و پژوهشگر مسائل مهدویت با اشاره به اینکه معارف دین، پایه و اساس اعمال و رفتار روحی و جسمی است گفت: پیشوایان دین بر مبنای وظیفه الهی خود، تلاش فراوانی میکردند تا معارف به صورت صحیح و کامل، در اختیار رهروان طریق سعادت قرار گیرد و امام زمان (عج) از همان دوران کودکی به این مهم اقدام کرد.
یوسفیان افزود: صدوق از شخصی به نام ابو نصر طریق نقل میکند: بر صاحب الزمان (عج) وارد شدم. حضرت فرمود: آیا مرا میشناسی؟ عرض کردم: آری. فرمود: من کیستم؟ گفتم: شما آقای من و فرزند آقای من هستید. فرمود: از این نپرسیدم. گفتم: فدای شما شوم برایم بیان کنید. فرمود: «انا خاتم الاوصیاء، و بی یدفع الله عزوجل البلاء عن اهلی و شیعتی»؛ (من آخرینِ اوصیا هستم و خدا به واسطه من بلا را از اهلم و شیعیانم دفع میکند).
وی گفت: امام در این بیان لطیف به روشنی بیان میکند که وظیفه یک شیعه و سالک راه حق، تنها شناخت شناسنامهای یک امام و نَسَب او نیست؛ بلکه باید به جایگاه او در عالم هستی معرفت پیدا کند.
3. رسیدگی به هدایا و وجوهات:
یوسفیان با بیان اینکه یکی از برنامههای مهم دین مقدس اسلام، توجه به مسائل اقتصادی و مالی است گفت: یکی از موارد مالی، وجوهاتی است که خداوند با عنوان خمس و زکات آن را واجب کرده و سرپرستی این اموال و وجوهات را به عهده امام گذاشته است. امام با دریافت این وجوهات و سایر هدایا، برای پیشبرد برنامههای مختلف دینی برنامه ریزی کرده و آنها را در مواردی لازم و مورد رضایت خدا، مصرف میکند.
وی افزود: امام مهدی (عج) در همان ایام کودکی با رسیدگی موردی به این گونه اموال، علاوه بر اثبات ولادت، نقش امامت و جانشینی پدر را نیز برای خود مطرح میکرد.
4. علنی کردن امامت هنگام شهادت امام عسکری(ع):
یوسفیان گفت: آخرین فراز از زندگی حضرت مهدی (عج) در دوران امامت امام عسکری (ع)، مسأله رحلت امام حسن عسکری (ع) است. این بخش، در بردارنده نکات و مطالبی است. مثلا رحلت پدر حادثهای تلخ و جانگداز در زندگی هر فرزند است. حال اگر پدر، امام حسن (ع) و فرزند، مهدی موعود (عج) باشد، مسأله دردناکتر و مشکلتر خواهد بود! این روایت را عرض میکنم تا چند نکته از آن استفاده کنم.
«ابو الادیان میگوید: من خدمتکار امام حسن (ع) بودم و نامههای او را به شهرها میبردم. [امام] در آن بیماری که منجر به شهادت ایشان شد، نامههایی نوشت و فرمود: آنها را به مدائن برسان، چهارده روز [این سفر طول میکشد و تو] اینجا نخواهی بود و روز پانزدهم وارد سامرا میشوی و از خانه من صدای واویلا میشنوی و [بدن] مرا در محلّ غسل مییابی. عرض کردم: سرور من! چون چنین روی دهد امام و جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هرکس پاسخ نامههای مرا از تو بخواهد، او قائم بعد از من خواهد بود. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید. فرمود: کسی که بر من نماز بخواند، قائم پس از من خواهد بود. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید. فرمود: کسی که از آنچه در کیسه است خبر دهد، امام پس از من خواهد بود.
هیبت و عظمت امام مانع شد که از امام بپرسم در آن کیسه چیست؟ نامهها را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفتم و همان گونه که فرموده بود، روز پانزدهم به سامرا وارد شدم و در آن حال فریاد ناله و فغان از سرای آن حضرت شنیدم. [بدن] امام حسن (ع) را در محل غسل یافتم و برادرش جعفر را دیدم که بر در خانه امام ایستاده است و جمعی از شیعیان، وی را برای مرگ برادر تسلیت و بر امامت تبریک میگویند! با خود گفتم: اگر این (جعفر) امام است که امامت باطل و تباه میشود؛ زیرا او را میشناختم که اهل شراب و قمار بازی و تار زنی است. [از آنجا که در پی نشانهها بودم،] پیش رفتم و [مانند دیگران] تبریک و تسلیت گفتم؛ ولی او [جعفر] از من چیزی نپرسید. در آن حال عقید (یکی از خدمتکاران از خانه) بیرون آمد و [خطاب به جعفر] گفت: آقای من! برادرت کفن شده است، برخیز و بر وی نماز گزار. جعفر داخل شد و برخی شیعیان همراه او بودند.
چون داخل شدیم، امام حسن (ع) را کفن شده بر تابوت دیدم. جعفر پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد چون خواست تکبیر بگوید، کودکی گندم گون، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و فرمود: ای عمو! عقب برو که من بر نمازگزاردن بر پدرم سزاوارترم.
جعفر با چهرهای رنگ پریده و زرد عقب رفت، آن کودک پیش آمد و بر بدن امام (ع) نماز گزارد و پس از آن [به من] فرمود: جواب نامههایی که به همراه داری به من بده، نامهها را به او دادم. با خود گفتم: این دو نشانه [از نشانههای امامت این کودک است] و جریان کیسه باقی مانده است.
[ابوالادیان ادامه میدهد]: ما نشسته بودیم که گروهی از قم آمدند و از امام حسن عسکری(ع) سراغ گرفتند، چون از شهادت ایشان با خبر شدند، گفتند: به چه کسی تسلیت بگوییم؟ مردم به جعفر اشاره کردند! آنان بر او سلام کرده و تسلیت و تبریک گفتند. سپس خطاب به جعفر گفتند: همراه ما نامهها و اموالی است. بگو نامهها از کیست؟ و اموال چقدر است؟
جعفر در حالی که لباس خود را تکان میداد، برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب میخواهید؟ در این حال خدمتکاری [از اندرون] بیرون آمد و گفت: نامههای فلانی و فلانی همراه شما است (و نام و نشانی صاحبان نامهها را گفت) و نیز کیسهای با شماست که در آن هزار دینار است که نقش 10 دینار آن محو شده است. آنان نامهها و اموال را به او دادند و گفتند: آن که تو را برای گرفتن اینها فرستاده همو امام است...».
حجتالاسلام یوسفیان در توضیح این روایت گفت: این روایت دستکم حاوی این مطالب است:
1. امام زمان (عج) با حضور در جمع عمومی و نشان دادن خویش، وجود خود را مطرح و ثابت کرد. به نظر میآید این دیدار تنها دیدار عمومی حضرت با مردم تا زمان ظهور باشد.
2. امام با نماز خواندن بر جنازه پدر بزرگوارش، امامت خود را ثابت و عدم صلاحیت جعفر را برای این مقام، بر همه آشکار کرد.
3. حضرت در برخورد با ابوالادیان و دادن نشانهها، به برخی از ویژگیهای یک امام (احاطه بر امور غیبی به اذن خدا) اشاره و امامت خویش را از این طریق مطرح فرمود.
4. اثبات امامت در برخورد با نمایندگان مردم
استاد مرکز تخصصی حوزه علمیه قم گفت: با وسعت قلمرو اسلام، افراد مختلفی در شهرها با اهل بیت (ع) آشنا شده و ولایت و امامت آنان را پذیرفتند. آنها با توجه به بُعد مسافت و مشکلات سیاسی و حکومت و برخی مشکلات دیگر، نمیتوانستند خدمت امام زمان مشرّف شوند و از محضر او بهره گیرند. از این رو وجوهات و نامههای خود را از طریق نمایندگان و وکیلان، خدمت امام ارائه میکردند. نمایندگان با حضور نزد امام و تحویل امانات، سخنان و سفارشهای او و احیاناً اتفاقاتی ویژه که برای آنان به وجود میآمد و برای حفظ و تحکیم عقیده و مکتب آنان مفید بود، برای مردم شهر خود به ارمغان میبردند.
وی با اشاره به اینکه از جمله این افراد و حوادث مربوط به آن، جریان نمایندگان مردم قم است گفت:
صدوق، چنین بازگو میکند: «علی بن سنان موصلی از قول پدرش میگوید: چون آقای ما ابومحمد حسن بن علی عسکری (ع) از دنیا رفت، از قم و بلاد کوهستان، نمایندگانی ـ که معمولا وجوهات و اموال را میآوردند ـ وارد سامرا شدند و از درگذشت امام حسن (ع) آگاهی نداشتند. چون از رحلت امام با خبر شدند، از وارث ایشان پرسیدند؛ جعفر برادر امام را به آنان معرفی کردند. آنها درباره جعفر پرس و جو کردند؛ به آنان گفتند: او برای تفریح بیرون رفته و سوار قایقی شده است و شراب مینوشد و همراه او خوانندگانی نیز هستند. آنان با یکدیگر مشورت کرده گفتند اینها از اوصاف امام نیست. گروهی پیشنهاد دادند باز گردیم و اموال را به صاحبانش برگردانیم. یکی از آنان به نام ابوالعباس محمد بن جعفر حمیری قمی گفت: بمانید تا او بازگردد و به درستی او را بیازماییم.
چون جعفر بازگشت، به حضور او رفته و سلام کردند و گفتند: ای آقای ما! ما اهل قم هستیم و گروهی از شیعیان و عدهای دیگر همراه ما هستند. ما نزد آقای خود امام حسن عسکری (ع) اموالی را میآوردیم. جعفر پرسید: آن اموال کجا است؟ گفتند: همراه ما است. گفت: آنها را نزد من بیاورید. گفتند: این اموال داستان جالب و خاصی دارد. پرسید: آن چیست؟ گفتند: از عموم شیعیان یک دینار و دو دینار گردآوری میشود، سپس همه را در کیسهای میریزند و بر آن مهر مینهند. وقتی این اموال را نزد امام حسن (ع) میآوردیم، تعداد دینارها و نشانیها و نام صاحبان آنها و نقش مهرها را میفرمود. جعفر گفت: دروغ میگویید، شما به برادرم چیزی را نسبت میدهید که انجام نمیداد! این علم غیب است و کسی جز خدا آن را نمیداند.
وقتی آنان کلام جعفر را شنیدند، به یکدیگر نگریستند و گفتند: ما گروهی اجیر و وکیل صاحبان این اموال هستیم و آن را تسلیم نمیکنیم؛ مگر به همان نشانههایی که از آقای خود امام حسن عسکری (ع) میدانیم. اگر تو امامی بر ما روشن کن و گرنه آن را به صاحبانش بر میگردانیم تا هر کاری که صلاح میدانند، بکنند.
جعفر به نزد خلیفه در سامرا رفت و علیه آنان سخن گفت. خلیفه آنان را احضار کرد و گفت: آن مال را به جعفر تسلیم کنید. گفتند: خدا [امر] خلیفه را به صلاح آورد، ما گروهی اجیر و وکیل این اموال هستیم و آنها سپرده مردمانی هستند و به ما گفتهاند که آن را جز با علامت و نشانه به کسی ندهیم و در ارتباط با ابو محمد حسن بن علی (ع) نیز همین روش جاری بود.
خلیفه پرسید: چه علامتی با او داشتید؟ گفتند: او از مقدار دینارها و صاحبانش خبر میداد و چون چنین میکرد، آنها را به او میسپردیم. ما همواره به نزد او میآمدیم و این علامت و نشانه ما بود و اکنون که او در گذشته است، اگر این مرد صاحب الامر است. باید همان کاری که برادرش انجام میداد انجام دهد؛ و گرنه آن اموال را به صاحبانش بر میگردانیم.
جعفر گفت: ای امیرالمؤمنین! اینان مردمی دروغگو بوده و بر برادرم دروغ میبندند و این علم غیب است! خلیفه گفت: اینها فرستاده و مأمورند و جعفر مبهوت شد و نتوانست پاسخی دهد.
وقتی آنان از شهر خارج شدند، غلامی به طرف آنها رفت و گفت: ای فلان پسر فلان و ای فلان پسر فلان! مولای خود را اجابت کنید. پرسیدند: آیا تو مولای ما هستی؟ گفت: معاذ الله! من بنده مولای شما هستم، نزد او بیایید. آنان گویند: همراه او رفتیم تا به خانه مولایمان امام حسن بن علی (ع) وارد شدیم؛ ناگاه فرزند بزرگوارش، قائم (عج) را دیدیم که بر تختی نشسته و مانند پاره ماه میدرخشد و جامهای سبز پوشیده است. بر او سلام کردیم و پاسخ ما را داد.
سپس بیان فرمود که اموال چند دینار است و از چه افرادی است؛ آن گاه به وصف لباسها و اثاثیه و چهار پایان پرداخت. ما برای خدا به سجده افتادیم که امام ما را به ما معرّفی کرد. هر سؤالی که خواستیم، از او پرسیدیم و امام پاسخ داد. آن گاه اموال را نزد او نهادیم و قائم (عج) فرمود: بعد از این مالی را به سامرا نبریم و فردی را در بغداد نصب میکند که اموال را دریافت کند و توقیعات از نزد او خارج شود.
حجتالاسلام یوسفیان در توضیح این روایت گفت: ممکن است گروه قمیها در این روایت، همان گروهی باشند که در روایت ابوالادیان بیان شده، البته تفاوت نقل ضرری برای برداشتهای ما از این واقعه ندارد، چرا که اصل آن واقعه اتفاق افتاده است.
وی گفت: نکاتی از این قضیه برداشت میشود:
1. با توجه به مسائل سیاسی در سطح جامعه، دوستان و شیعیان فرا گرفته بودند که برای اعتماد کردن به کسی، باید از او نشانههای محکم داشته باشند.
2. شرایط به هر گونهای باشد، انسان نباید وظیفه خود را فراموش کند؛ همان گونه که اهل قم به وظایف مالی خود در آن شرایط خفقان عمل میکردند.
3. نماینده باید بر اساس وظایف خود عمل کند و جوّ حاکم، او را نگیرد. همچنین باید کار را به درستی تمام کند. نمایندگان قمی تحت تأثیر جعفر و خلیفه قرار نگرفتند و بنا داشتند اگر نتوانند مال را به امام بدهند، به صاحبانش بازگردانند.
4. امام و رهبر، یاوران و پیروان خود را تحت هیچ شرایطی رها نمیکند؛ بلکه سرپرستی و اداره آنان را به عهده داد و در موقع نیاز، به صورتهای مختلف آنها را یاری و مدد میرساند.
5. اگر شیوه ارتباط پیروان با امام تغییر یابد، شیوه جدید مشخص میشود تا پیروان دچار مشکل نشوند، خود آن حضرت با اعلام تغییر برنامه، برنامه جدید (رجوع به نایب خاص) را بیان فرمود.
برای آ ن که به قدرت باروری خودتان بیفزایید و بارداری سالمی داشته باشید باید حتما یک برنامه غذایی مناسب داشته باشید
اگر بارور نمی شوید قهوه و چای نخورید
چند مطالعه که در نقاط مختلف جهان انجام گرفته، نشان داده که زنانی که روزانه بیشتر از 300 میلی گرم کافئین در رژیم غذایی آن ها جای دارد قدرت باروری کاهش یافته ای دارند، به طور متوسط یک فنجان قهوه معمولی حدود 130 میلی گرم و یک فنجان نسکافه حدود 100 میلی گرم کافئین دارد. درواقع می توان تا 2 فنجان قهوه در روز را حد مناسبی برای نوشیدن قهوه در روز برای زنان در سن بارداری دانست اما این را هم یادتان باشد که چای، شکلات، سودا و نوشابه های انرژی زا هم حاوی مقادیر کافئین دار هستند اما یک تذکر مهم این که زنانی که قصد دارند به شیوه IVF باردار شوند حداکثر باید روزانه 50 میلی گرم کافئین مصرف کنند و حتی به آن ها توصیه می شود ، بهتر است قهوه یا چای ننوشند.
دکتر آلیس دورمر، متخصص زنان در دانشگاه هاروارد به تمام زنانی که مدتی است قصد بارداری دارند اما بارور نشده اند توصیه می کند که مصرف قهوه و چای خود را محدود کنند؛ «هنوز از لحاظ علمی تاثیر میزان کم کافئین روی ناباروری ثابت نشده است اما احتیاط کار بدی نیست»
? سفره تان را هدفمند کنید
برای آ ن که به قدرت باروری خودتان بیفزایید و بارداری سالمی داشته باشید باید حتما یک برنامه غذایی مناسب داشته باشید. دکتر سوزان کار می گوید: «داشتن یک برنامه غذایی مناسب با غلات کامل، دانه های مغذی، میوه ها و سبزی های تازه، آجیل های مناسب (البته بدون چربی و نمک زیاد)، روغن های مناسب (مثل روغن زیتون)، گوشت سفید و ماهی های مناسب (مثل سالمون) برای خانم هایی که دوست دارند باردار شوند و یک بارداری سالم را بگذرانند و فرزندی سالم به دنیا بیاورند بسیار لازم است.» اگر رژیم غذایی مناسب داشته باشید و میزان قند و شیرینی ها، نمک و گوشتی که می خورید بیش از حد نباشد احتمال ابتلا به دیابت، بیماری های قلبی عروقی و افزایش فشارخون در شما کاهش می یابد و درنتیجه قدرت باروری و سلامت بارداری شما افزایش می یابد. درضمن دکتر کار می گوید که خوردن موادغذایی غنی از امگا3 هم احتمال باروری را در زنان بالا می برد؛ «امگا3 جزو اسیدهای چرب ضروری برای تنظیم هورمون ها در زنان است و روی عملکرد سلولی هم تاثیر می گذارد، برای همین گنجاندن مقدار مناسبی از امگا3 در رژیم غذایی می تواند احتمال باروری را در زنان افزایش دهد.»
? عقربه های ترازو را پایین بیاورید
اضافه وزن می تواند روی روند آزادسازی تخمک در زنان و درنتیجه قدرت باروری آن ها تاثیر بگذارد. درضمن اضافه وزن موجب بیماری هایی مثل دیابت، بیماری های قلبی و افزایش فشارخون می شود که می توانند روی قدرت باروری زنان تاثیر بگذارد. این بیماری ها در عین حال می تواند در زمان بارداری موجب بروز عوارض و درنتیجه ختم نافرجام بارداری شوند. مطالعات هم نشان داده است، درمان های جدید ناباروری در زنانی که اضافه وزن دارند، کمتر موفق است. بخشی از تمام این مشکلات به دلیل نامنظمی های هورمونی است که سلول های چربی عامل ایجاد آن هستند. درواقع سلول های چربی هورمون استروژن تولید می کنند و این گونه است که اگر خانمی بیش از حد اضافه وزن داشته باشد سلول های چربی بدن او مثل قرص های پیشگیری از بارداری عمل می کنند. دکتر جرارد لتریه، متخصص غدد و فوق تخصص هورمون های بارداری در دانشگاه نورت وست می گوید: «مطالعات نشان داده، اندکی اضافه وزن در زنان ارتباطی با باروری آن ها پیدا نمی کند اما اضافه وزن بیش از حد، به خصوص با BMI بالای 34، احتمال باروری در زنان را به شکل مشخص کاهش می دهد.»
? عقربه های ترازو را بالا ببرید
براساس مطالعات پزشکی، می توان افراد با BMI بین 5/18 تا 9/24 را که توده بدنی و وزن مناسب دارند، ارزیابی کرد؛ زنانی که BMI آن ها زیر 18 است کم وزن ارزیابی می شوند و مشخص شده است که این گروه از زنان نیز قدرت باروری کمتری نسبت به زنان دیگر دارند. برای مثال زنانی با قد 165 سانتی متر که 46 کیلوگرم وزن دارند با کاهش احتمال باروری خود روبه رو می شوند. مطالعات نشان داده است که میزان تخمک گذاری در این گروه از زنان کمتر است و حتی در برخی موارد اصلا دوره زنانه در آن ها مشاهده نمی شود اما خبر خوب این است که در اکثر این موارد صرفا وزن گرفتن و رسیدن به BMI مناسب احتمال باروری را به حد طبیعی برمی گرداند.
? ارتباط پیاده روی با باروری
پیاده روی؟ چه ارتباطی میان پیاده روی و قدرت باروری شما وجود دارد؟ این ارتباط به نظر شما عجیب نیست؟ اما مطالعات نشان داده که روزانه 30 دقیقه پیاده روی راهی ساده و ارزان برای کاهش احتمال ابتلا به بسیاری از مشکلات (از جمله بیماری های قلبی عروقی و دیابت) است که آن ها روی قدرت باروری زنان تاثیر می گذارند. درضمن ورزش منظم روزانه می تواند وزن را به حد مناسب برساند و این گونه هم احتمال باروری را افزایش دهد. مطالعات دانشمندان نروژی نشان داده که پیاده روی جریان خون لگن و اعضای داخلی آن را می افزاید و این گونه موجب افزایش احتمال باروری می شود. دکترسوزان کار، متخصص پزشکی زنان در مرکز ناباروری پات واشنگتن می گوید: «بسیاری از زوج هایی که برای درمان ناباروری به ما مراجعه می کنند، افرادی هستند که کار آن ها حالت نشسته دارد. برای مثال فردی که در تمام ساعات کار خود پشت کامپیوتر می گذراند جریان خون او در لگن کاهش می یابد، برعکس ورزش منظم و جریان خون این ناحیه را که تمام ارگان های مربوط به تولیدمثل در آن قرار گرفته اند را افزایش می دهد.
? فرار از افکار تلخ
برخی پزشکان معتقدند که بیماری های روحی روانی نمی توانند روی عملکرد بدن و مثلا روی قدرت باروری زنان تاثیر بگذارد اما تحقیقاتی که در فنلاند و دانمارک انجام شده، نشان می دهد که درمان مناسب بیماری افسردگی می تواند احتمال باروری را در زنان بالا ببرد. البته برخی پژوهشگران معتقدند که ناباروری و نداشتن توانایی صاحب فرزند شدن، یکی از علت های عمده بروز افسردگی در زنان است و درواقع نمی توان گفت که درمان افسردگی احتمال باروری را افزایش می دهد اما مطالعات نشان داده که درمان افسردگی، حداقل با کاهش اضطراب و التهاب روحی افراد می تواند احتمال افسردگی را کاهش دهد. درضمن مطالعه ای که در دانشگاه هاروارد انجام شده نشان می دهد که درمان افسردگی می تواند احتمال موقعیت درمان های ناباروری مثل IVF را هم افزایش دهد. دکتر ژولین جابابفر، روان پزشک فعال در مرکز درمانی اکلند می گوید: «زنانی که به بیماری افسردگی مبتلا هستند باید قبل از اقدام به باروری به فکر درمان افسردگی خود باشند. طبیعی است، زنانی که علائم افسردگی را دارند مناسب غذا نمی خورند، ورزش نمی کنند و سبک زندگی مناسبی ندارند و طبیعی است که همه این موارد روی قدرت باروری آن ها تاثیر می گذارد.» دکتر جابابفر می گوید که نباید تنها به تجویز دارو فکر کرد بلکه شیوه های مختلف درمانی و حتی تکنیک هایی چون مدیتیشن، طب سوزنی و گروه درمانی هم بسیار مفید هستند.
? از هر دودی دور شوید
در جهان حداقل یکصد پژوهش روی تاثیرات سیگار کشیدن (یا در معرض دود سیگار دیگران قرار گرفتن) و باروری زنان انجام شده است. دکتر دیوید آداسن، متخصص غدد و رئیس مرکز تحقیقات غدد ویسکانسین می گوید: «حتی یک مطالعه هم نبوده است که در آن سیگار کشیدن یا در معرض دود سیگار کشیدن، بی ضرر ارزیابی شود، در تمام این مطالعات مشخص شده است که دود سیگار قدرت باروری را در زنان کاهش می دهد.» این پزشک متخصص می گوید که سیگار کشیدن مستقیما باعث تخریب تخمک ها می شود و درنتیجه احتمال باروری در هر سیکل زنانه را کاهش می دهد. درضمن زنان سیگاری زودتر به سن یائسگی می رسند و برای همین احتمال بارداری در این گروه از زنان کاهش می یابد. آخرین نکته هم این که دود سیگار تعادل هورمونی را برهم می زند و از این طریق هم احتمال بارداری را کاهش می دهد. درعین حال یادتان باشد که احتمال سقط جنین در زنان سیگاری بالاتر است و به طور متوسط هم وزن کودکان زنان سیگاری پایین تر از سایر گروه هاست. درضمن مطالعات نشان داده است که در معرض دود سیگار قرار گرفتن هم به اندازه سیگار کشیدن مضر است. دکتر آدامسن یک توصیه جالب دارد: «به تمام دختران جوان توصیه می کنم از هرگونه دودی، حتی دود آتش اجاقی که برای درست کردن کباب تدارک دیده اند، دور بمانند.»
آدرس پیوند نقشه تهران جهت وب سایتها:
< width="425" height="350" frameborder="0" scrolling="no" src="http://map.tehran.ir/fa/mapframe?zoom=3&lat=3953458.3878344&lon=525643.38614633
آدرس پیوند نقشه تهران جهت ارسال به دیگران :
http://map.tehran.ir/fa?zoom=3&lat=3953458.3878344&lon=525643.38614633&&layers=B00FFTFFFFF0FT
لحظه وداع پدر با پیکر بیسر پسر
تاریخ انتشار : پنج شنبه 11 خرداد 1391 ساعت 08:45
آقا سید را نزد پیکر پسرش بردم. به این طرف و آن طرف نگاهی کرد و رفت بالای سر جنازه نشست. گردن بریده پسر را به سینه چسباند.
به گزارش فارس، حضور تیپ محمد رسول الله (ص) به عنوان خط شکن و عمل کننده در دل دشمن صحنه های زیبایی از خود به جای گذاشته. به خصوص آنکه فرماندهی این تیپ برعهده سردار جاویدان الاثر مهندس حاج احمد متوسلیان بوده است. او دارای مکتب خاصی در نبرد بود که هنوز هم در میان نیروهای باقی مانده از او نیز باقی مانده است. آنچه پیش روی شماست برش هایی از خاطرات سردار جعفر جهروتی زاده، فرمانده گردان تخریب تیپ محمد رسول الله(ص) در عملیات الی بیت المقدس است.
در گردان ما پدر و پسری از ذریه حضرت زهرا(س) بودند. به پدر که سنش هم بالا بود گفتیم: آقا، پشت جبهه بمان. اینجا به شما بیشتر احتیاج هست.
او قبول نکرد. البته نه میگفت که نمیمانم و نه میگفت میمانم. فقط گریه میکرد و با گریهاش نشان میداد که نمیخواهد بماند. سید بسیار عزیزی بود؛ خیلی خوش برخورد و مهربان. حریف او نشدیم. در همان درگیری که گفتم عراقیها از پشت با تانک میزدند، پسر او را دیدم که تیر مستقیم تانک خورد کنار جاده و ترکش سرش را از بدن جدا کرد. همان جا به بچهها گفتم که جنازهاش را پنهان کنید تا پدرش نفهمند که او شهید شده است. در ادامه حمله، رسیدیم پشت جاده شلمچه و پدرش آمد و به من گفت: عباس کو؟
گفتم: ماند پشت خاکریز قبلی.
گفت: برای چی ماند آنجا؟ چرا جلو نیامد؟
گفتم: حالا بعدا میآید.
شروع کرد به اصرار که الا و بالا عباس کجاست و چه بلایی سرش آمده.
گفتم: خُب، اگر دوست داری بیا برویم. این حرف را در حالی به او زدم که آتش عراقیها بسیار سنگین بود. ما خودمان را به جاده شلمچه چسبانده بودیم. حاج احمد هم پشت سر ما کنار همین جاده بود.
آقا سید را به محل پسرش آوردم. شهدای زیادی روی زمین افتاده بودند. نگاهی به دور و اطراف کرد و گفت: پس عباس کو؟
گفتم: جزو همینهاست، بگرد خودت پیدایش کن.
به این طرف و آن طرف نگاهی کرد و رفت بالای سر جنازه پسرش نشست. گردن بریده پسرش را به سینه چسباند و گریه کرد و خطاب به امام حسین(ع) گفت: آقا شما در کربلا صورتت را به صورت علی اکبر گذاشتی دلت آرام نگرفت اما من صورتم را به رگهای بریده گلوی پسرم میگذارم.
چند کلمهای درد و دل کرد و بعد هم اشکهایش را پاک کرد و راه افتاد.
گفتم: حاجی، شما برگرد عقب. آن جا به وجود شما بیشتر نیاز هست. گفت: نه، پسرم رفت به جای خودش، من هم باید بیایم به جای خودم. هر کس باید بارش را خودش به مقصد برساند.
من دیگر اصرار نکردم و برگشتیم پشت جاده شلمچه و عملیات هم ادامه پیدا کرد و رفتیم جلوتر از جاده و تقریبا پانصد متری رود خین - که در کنار اروند رود در نزدیکی خرمشهر و شلمچه قرار داشت - خاکریزی برپا کردیم و پشت آن مستقر شدیم و در واقع جاده شلمچه به تصرف نیروهای ما در آمد. از این پس دیگر عراق تمام توانش را گذاشت و هر چه تانک، توپ و ادوات داشت آورد و روبهروی این خاکریز مستقر کرد و شروع به ریختن آتش کرد. تانکهای عراقی عین مور و ملخ دور خودشان میچرخیدند. دشمن پاتک شدیدی را شروع کرد و آتش سنگینی بر سرمان ریخت.
در سنگری که فقط با چهار گونی درست شده بود، با حاج احمد
نشسته بودیم و وضعیت منطقه را بررسی میکردیم. ناگهان چند تا گلوله کاتیوشا کنار سنگر اصابت کرد و گونیها برسرمان فرو ریخت. بلافاصله پریدیم پشت خاکریز. پنج متر آن طرفتر داخل یک جیپ بیسیم دو نفر نشسته بودند و یکی از آنها مشغول صحبت کردن با بیسیم بود. خمپارهای هم داخل جیب خورد و آن دو نفر تکه پاره شدند. در همین حین که خاکریز زیر آتش بود، متوجه شدم پدر سیدعباس بر زمین افتاده و ترکش پهلو و سینه او را دریده است. بلافاصله به همراه حاج احمد خودمان را بالای سرش رساندیم. حاج احمد صدا زد: آمبولانس کجاست تا او را عقب ببرد.
سید در حال جادادن مطالبی گفت که من نمیدانم آنها را چه طور نقل کنم! بگذریم... او در همان جا به شهادت رسید. وضعیت، خیلی مشکل و سخت شده بود. نیروهایی که پشت خاکریز میجنگیدند همان نیروهایی بودند که در مرحلههای قبلی عملیات هم شرکت داشتند و واقعا خسته و بیرمق شده بودند. اما با این حال محکم و استوار میجنگیدند.
حضور حاج احمد هم در خط خیلی موثر بود. وقتی بچههای بسیجی میدیدند که خود او پشت خاکریز آرپیجی یا تیربار میزند، این طرف و آن طرف میدود، آنها نیز بدون این که اعتراضی کنند یا مشکلی به وجود بیاورند به جنگ ادامه میدادند.
جنگ ادامه پیدا کرد و یکی دو روزی عراق فشار شدیدی روی خاکریز آورد اما موفق نشد آن جا را بگیرد. بنابراین شروع به بمباران هوایی کرد. هواپیماهای عراقی واقعا به سیم آخر زده بودند. روی جاده، آن قدر پایین میآمدند که ما گمان میکردیم ممکن است زیر هواپیما به ماشینها گیر کنند.
چند روز گذشت تا این که یک شب سینه خاکریز افتاده بودم و گوشی بیسیم هم روی گوشم بود. شب تازه از نیمه گذشته بود. بیسیم صدایم زد. حاج احمد بود. گفت: امشب باید حمله کنیم.
گفتم: خب، ما الان باید چه کار کنیم؟
گفت:سریع بلند شو و بیا دو گروهان بردار و برو جلو و کار را شروع کن، بچههای خودتان را هم آماده کن.
راه افتادم و رفتم و نیروها را تحویل گرفتم. تعدادی از بچهها را فرستادیم برای منفجر کردن پلی که روی اروندرود بود. اگر این پل منفجر میشد برای عراقیها هیچ راهی وجود نداشت که به این طرف بیایند و محاصره خرمشهر کامل میشد. نیروهای عراقی در خرمشهر هم به امید این که از این پل پشتیبانی میشوند مقاومت یمکردند. عراق این سمت آب یک کانال ایجاد کرده بود که دو متر عمق داشت و جنگیدن با نیروهایی که در آن بودند واقعا دشوار بود. قبل از این که نیروها حرکت کنند و به این کانال برسند دو نفر رفتند داخل روستایی که مقابل ما بود و منطقه را شناسایی کردند و راه افتادیم به طرف نهر خین. سر راهمان برخوردیم به یک میدان مین و منتظر شدیم که از طرفینمان هم دیگر یگانهای عمل کننده برسند و هم زمان با هم درگیر شویم.
در همین فاصلهای که منتظر بودیم، شروع به خنثی کردن میدان مین کردم. با یکی از بچهها از میدان گذشتیم و در آن طرف خودمان را مخفی کردیم. ناگهان متوجه شدیم در نزدیکیمان یک توالت قرار دارد. در همین گیر و دار، یک عراقی آمد که برود توالت. گذاشتیم برود کارش را انجام بدهد و همین که بیرون آمد دهانش را گرفتیم و اسیرش کردیم و دادیم دست چند نفری از بچهها که از میدان مین رد شده و خودشان را به ما رسانده بودند. سرتان را درد نیاورم در مدت زمانی که منتظر یگانهای دیگر بودیم، هفده نفر عراقی دیگر را به همین منوال اسیر کردیم. وسطهای کار یکی از بچههای تخریب را که اسمش را فراموش کردهام و هیکل گندهای داشت، صدا زدم تا در گرفتن اسیر کمکمان کند. کمی که منتظر شدیم با حاج احمد تماس گرفتم. گفتم: حاجی پس چی شد؟ بچههای آن طرف نرسیدند؟
گفت: یک مقدار تامل کنید، الان میرسند.
گفتم: بابا، ما الان کلی اسیر گرفتیم.
گفت: آقاجان، الان چه وقت شوخی کردن است؟ چرا شوخی میکنید پشت بیسیم؟
گفتم: نه حاجی ما کلی اسیر گرفتیم.
مدتی گذشت و نیروها رسیدند و درگیر شدند. ما هم درگیر شدیم. جنگ در سمت راست ما زود خاتمه یافت. تعدادی دیگر اسیر گرفتیم و منطقه را پاکسازی کردیم و بعد راه افتادم به طرف خاکریز که حاج احمد آن جا بود تا اگر لازم باشد به قسمت دیگری بروم که در راه متوجه یک بسیجی 16-17 ساله و سه چهار تا عراقی شدم. عراقیها آن طرفتر پشت یک سنگر تانک بودند و من این طرف. دیدم این سه چهار تا عراقی مسلحاند و به سمت این بچههای بسیجی میروند. او هم اسلحه را گرفته سمت آنها اما ترسیده بود و دستش میلرزد که شلیک کند. چند لحظهای خودم را مشغول کردم که ببینم اینها چه کار میکنند. با این که حالا یک دستم به گردن آویزان بود و اسلحهای که همراه داشتم،کمری بود. عراقیها هم همه مسلح بودند.
فاصله عراقیها با آن بسیجی که کمتر شد، دیدم سر لوله تفنگش پایین میآید و ترسش بیشتر شده. یک دفعه عمان جور که نشسته بودم گفتم: بزن دریا دل!
تا من گفتم بزن، بدون این که برگردد و نگاهم کند. دستش روی ماهش رفت و هر سه عراقی را به رگبار بست. پس از این ماجرا اسلحه آنها را برداشتیم و به عقب برگشتیم. به خاکریز رسیدیم و حاج احمد را پیدا کردم. با بچههای تخریب تماس گرفتم. گفتند که احتمالا امکان این که بتوانیم برویم روی پل و مواد منفجره جاسازی کنیم وجود نداشته باشد. پشت بیسیم گفتم به هر شکلی که شده باید این کار انجام شود.
دو نفر از بچهها به نامهای »حسین زارع» و «رضا اردستانی» مواد منفجره را برمیدارند و زیر آن آتش سنگین خودشان را به وسط پل شناور میرسانند. موادگذاری روی پل زمان زیادی میبرد. ظاهرا وقتی آنها میخواستند برگردند، یک گلوله آرپیجی با این مواد میخورد که هم پل منفجر میشود و هم این دو نفر پودر میشوند و چیزی از آنها باقی نمیماند.
پل که تخریب شد با حاج احمد و نیروها رفتیم سمت شلمچه. عراقیها در خرمشهر نفسهای آخر را میکشیدند. حاج احمد با تعدادی از بچهها تا پل نو خرمشهر رفتند و داخل شهر شدند. البته چند روزی عراقیها با هلیکوپتر نیروهایشان را در خرمشهر پشتیبانی میکردند و مواد غذایی برایشان میریختند اما بعد که فهمیدند مقاومت دیگر فایدهای ندارد کمکم تسلیم شدند و سیل اسرا از خرمشهر و پل نو، از طریق جاده شلمچه به طرف ما سرازیر شد. در داخل خرمشهر ما درگیری آنچنانی نداشتیم. وقتی خرمشهر کاملا در محاصره قرار گرفت، فقط در اطراف شهر درگیری بود. عدهای از عراقیها خودشان را در اروندرود انداختند و خفه شدند. بقیهشان هم ترجیح دادند که تسلیم شوند و به خود که آمدیم، دیدیم سیل عراقی است که با زیر پیراهن سفید دارند میآیند. بچهها پیراهنهای آنها را درآورده بودند که با نیروهای خودمان قاطی نشوند.
خرمشهر آزاد شد و شعار «خرمشهر آزاد شد، قلب امام شاد شد» بر سر زبانها افتاد.
< type="text/java">> < id="addtoany__id1" src="http://static.addtoany.com/menu/locale/fa.js" type="text/java">> < id="addtoany__id2" src="http://static.addtoany.com/menu/page.js" type="text/java">>
< type="text/java">>
مهدی هاشمی به ایران باز می گردد؟
مهدی هاشمی رفسنجانی نام غریبه ای نیست. فرزند آیت الله هاشمی رفسنجانی که بعد از ماجراهای انتخابات ریاست جمهوری بارها و بارها نام وی به عنوان یکی از متهمین آن ماجراها از سوی محافل رسمی کشور اعلام شد.
شفاف: مهدی هاشمی رفسنجانی نام غریبه ای نیست. فرزند آیت الله هاشمی رفسنجانی که بعد از ماجراهای انتخابات ریاست جمهوری بارها و بارها نام وی به عنوان یکی از متهمین آن ماجراها از سوی محافل رسمی کشور اعلام شد. در تمام این حدود یک سال و نیم پس از صدور حکم جلب، اخبار متعددی درباره ی مهدی هاشمی منتشر شد تا یکشنبه 17 اردیبهشت که خبری روی سایت ها قرار گرفت با مضمون محاکمه مهدی هاشمی.
اما جمعه 22 اردیبهشت خبری به صورت محدود و پیامکی ارسال می شد که حامل خبر به تعویق افتادن جلسه دادگاه مهدی هاشمی بود. به این دلیل بد ندیدیم تا نیم نگاهی به اتفاقات حول و حوش مهدی هاشمی از زمان خروج یعنی شهریور 1388 تا امروز بیاندازیم.
مهدی هاشمی از کشور خارج شد! این عنوانی بود که در شهریور 88 بسیاری را متعجب کرد. کسی که در حوادث سال 88 جزء متهمان ردیف اول محسوب می شد و اتهاماتی بسیار جدی از جانب برخی دستگیر شدگان متوجه وی شده بود توانسته بود زمانی که بسیاری حتی رئیس جمهور سابق، سید محمد خاتمی، ممنوع الخروج شده بودند یا به هر نحو از خروج آن ها جلوگیری می شد، از کشور خارج شود.
چند نکته بود که در این بین برای برخی جای تعجب داشت. مورد اول، خروج مهدی هاشمی در حالی بود که پیش از این بسیاری از اقشار جامعه خواستار دستگیری و رسیدگی به اتهامات وی بودند. زمانی که صدها نفر به جرایم مرتبط بازداشت شده بودند و دادگاهشان داشت برگزار می شد، چرا شخصی چون مهدی هاشمی که به عقیده ی برخی منتقدین، تحلیل گران و حتی بازداشت شدگان و همکاران سابق او، متهم به بزرگ ترین جرم ممکن در قانون اساسی یعنی براندازی شده بود، باید در دادگاه نباشد، دستگیر نشود و به راحتی از فرودگاه امام خمینی (ره) به لندن پرواز کند!
دانشگاهی که دانشجو نداشت
توضیحی که در تمام این مدت از سوی آیت الله هاشمی رفسنجانی، خانواده ی مهدی هاشمی و نزدیکانش عنوان می شد، خروج وی برای سر و سامان دادن به شعب خارج از کشور دانشگاه آزاد اسلامی و تحصیل مهدی در مقطع دکترا در دانشگاه آکسفورد بود. پس از اتمام ریاست جاسبی و به ریاست رسیدن فرهاد دانشجو، وی اعلام کرد که دانشگاه آزاد اسلامی واحد آکسفورد لندن، نه دانشجویی داشته و نه فعالیتی علمی انجام می داده است و به همین دلیل تعطیل شد. بر اساس اخباری که بعد از اعلام تعطیلی این واحد دانشگاه آزاد اعلام شد، افرادی که در آن واحد بوده اند، با احتساب دانشجویان و اساتید، مجموعاً کم تر از 100 نفر می شده اند. پس این که مهدی هاشمی در حال مدیریت این واحد بوده است هم منتفی می شود.
در زیر اتفاقاتی که از خرداد 88 تا اردیبهشت 91 در مورد پرونده ی مهدی هاشمی افتاده است از نظر گذرانده می شود. لازم به ذکر است به دلیل مشابهت پرونده خانم فائزه هاشمی، به صورت خلاصه بخشی از موارد مربوط به پرونده و محکومیت وی هم ذکر شده است:
28 خرداد 1388: دانشجویان برای محاکمه و دستگیری خانم فائزه هاشمی و مهدی هاشمی در مقابل دادستانی استان تهران واقع در میدان 15 خرداد تجمع می کنند.
26 تیر 1388: در همان نماز جمعه معروف به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی، مهدی هاشمی در نزدیک پرده تریبون نماز جمعه حاضر است.
3 شهریور 1388: در دادگاه متهمان اغتشاشات پس از انتخابات، حمزه کرمی و مسعود باستانی، مدیران سایت جمهوریت، علیه مهدی هاشمی اتهاماتی را مطرح می کنند که به دنبال آن بسیاری علیه مهدی هاشمی در روزهای بعد مصاحبه کرده و خواستار دستگیری و محاکمه ی وی می شوند.
18 شهریور 1388: در حالی که بسیاری از سیاسیون درگیر در اتفاقات 88 ممنوع الخروج شده اند و علی رغم اتهامات موجود، مهدی هاشمی از کشور خارج شده و راهی لندن می شود. دلیلی که خانواده ی وی و آیت الله هاشمی رفسنجانی برای خروج از کشور عنوان می کنند، مدیریت دانشگاه های آزاد واحد خارج کشور و نیز ادامه ی تحصیل وی در مقطع دکترا است.
پیرو متهم شدن مهدی هاشمی در دادگاه و سپس خروجش از کشور، دفتر هیئتامنای دانشگاه آزاد به دفاع از مهدی هاشمی (رئیس این دفتر) پرداخت و با صدور اطلاعیهای سفر وی را یک "مأموریت سازمانی " عنوان کرد.
دفتر هیئت امنای دانشگاه آزاد در این اطلاعیه خود تصریح کرد که مهدی هاشمی رئیس دفتر هیئت امنای دانشگاه آزاد جهت بازدید و رسیدگی دفاتر و شعبات دانشگاه آزاد در خارج از کشور، چندین روز قبل از دادگاه مورخ 3 شهریور 88 به خارج از کشور عزیمت کرده و قطعاً بعد از اتمام "مأموریت سازمانی " خویش جهت پاسخگویی به مطالب کذب مطرح شده در دادگاه به کشور بازخواهد گشت.
28 بهمن 1388: مهدی هاشمی در نامه ای می نویسد: خبرگزاری فارس هر از چند گاهی به بهانه سفر تحصیلی اینجانب به خارج از کشور، آن را مستمسکی برای تکرار ادعاهای غیرقانونی برخی محکومین جریانات بعد از انتخابات در دادگاه قرار میدهد و لابد شخص، ارگان یا سازمان و مسئولین قضایی نیز به این سایت خبری به دلیل تکرار ادعاهای محکومین علیه اینجانب که رهبری معظم انقلاب رسما در خطبههای نماز جمعه خود آن را بیاعتبار توصیف کردند، هیچگونه اعتراض و یا بازخواستی نمیکند که این گونه خود را در حاشیه امن آهنین میدانند؟!
همچنانکه کرارا اعلام شده است یک بار دیگر اعلام میکنم که اینجانب برای ادامه تحصیل مقطع دکتری و رسیدگی به دفاتر و شعبات دانشگاه آزاد اسلامی در چندین شعب خارج از کشور به خارج سفر کردهام و از حدود 5 ماه اقامت در خارج از کشور حدودا یک ماه، آن را در لندن به سر بردهام و مابقی این مدت در سایر کشورها در تردد و سرکشی و ماموریت بودهام و مانند یک شهروند عادی به دور از جنجال های ساختگی خبرگزاری فارس و سایر سایتهای همسو و زنجیرهای به ادامه تحصیل در خارج از کشور ادامه میدهم.
پس از آغاز انتقاداتی که به سفر وی صورت گرفت، دفتر رئیس هیات امنای دانشگاه آزاد در اطلاعیه ای اعلام کرد که "آقای مهدی هاشمی بهعنوان رییس دفتر هیات امنا برای بازرسی از عملکرد این دفاتر به تعدادی از کشورهای که دارای شعبه دانشگاه ازاد می باشند مسافرت نمودهاند."
روابط عمومی حوزه تحت اختیار مهدی هاشمی در ادامه ادعا کرد، سفر او "کوتاه مدت" خواهد بود.
با این حال جاسبی رئیس دانشگاه آزاد، در کنفرانسی خبری در دانشگاه آزاد واحد تبریز، هرگونه ارتباط سفر پسر آقای هاشمی با دانشگاه آزاد را رد کرد.
جاسبی گفت: بنده به آقای مهدی هاشمی ماموریت ندادم و وی از طرف مدیریت دانشگاه حکم نداشته و بنده نیز حکمی به ایشان ندادم.
وی البته درباره سکوت یک ساله مدیران دانشگاه آزاد درباره سفر مهدی هاشمی و اینکه چرا مجموعه تحت مدیریت او سفر مهدی هاشمی را کاری دانسته، توضیح نداد.
28 فروردین 1389: قوه ی قضائیه، پس از حدود 7 ماه از خروج مهدی هاشمی از ایران، حکم جلبش را صادر می کند.
22 اردیبهشت 1389: فرشته هاشمی دختر عمو و همسر مهدی هاشمی و فواد و یاسین هاشمی در تاریخ 13 اردیبهشت ماه با پرواز ماهان ایران را به مقصد دبی ترک کردند. گفتنی است خانم فرشته هاشمی، در جریان ناآرامی های روز 12 مرداد سال 88، در اطراف میدان ونک دستگیر شده بود. البته وی اندکی بعد و با وساطت های صورت گرفته آزاد شد.
15 آذر 1389: آیت الله هاشمی رفسنجانی: خیال مهدی از پروندههایش راحت راحت است . من مطمئنم مهدی در این انتخابات در هیچ بخشی دخالت نداشت، "جز در مسئله کمیته صیانت از آرا ". مهدی نه پولی دارد و نه به کسی پول داد. گفتند: او پول داده تا افرادی در اغتشاشات شرکت کنند، در حالی که از این کارها بیزار است. ما در دانشگاه آزاد اسلامی شش واحد در خارج از کشور داریم که همه آنها مشکل دارند. میبایست کسی میرفت و رسیدگی میکرد. از لندن شروع کردیم و به لبنان رفتیم که باید توسعه پیدا کند. واحد دوبی مشکلات خاصی دارد.
در زنگبار زمین دادند که هنوز نتوانستیم شروع کنیم. در ارمنستان و تاجیکستان هم واحد داریم. باید رسیدگی میکرد که رفت. دلش میخواهد بیاید و من میگویم اول کارهایت را تمام کن و انجام بده و بعد بیا. از این طرف هم مرتب تهمت میزنند که او هم همیشه جواب میدهد.
13 دی 1389: حسین ابراهیمی رئیس هیأت داوران فراکسیون اصول گرایان: درصورت عدم بازگشت مهدی هاشمی به کشور اتهامات وی در دادگاه غیابی بررسی خواهد شد.
در صورت اثبات اتهامات وی حکم صادره از طرف دادگاه صالحه و قوه قضاییه از طریق پلیس اینترپل پیگیری می شود.ابراهیمی دستگیری مهدی هاشمی را طبق قوانین بین المللی امری بدیهی خواند و اظهار داشت: با شکست استراتژی اصلاح طلبان و بازگشت مهدی هاشمی به ایران وی طبق رأی دادگاه غیابی محاکمه خواهد شد.
22 آبان 1390: سید محمود علیزاده طباطبایی، وکیل فرزندان آیت الله هاشمی رفسنجانی: طی فعالیت انتخابات سال 88 اسناد و مدارکی را در این رابطه در دفتر کارش ثبت کرده بودکه فقط خودش و شخص هاشمی از آن اطلاع داشتند،که قبل از اعلام نتایج قطعی آرا آن اسناد و اطلاعات را در دفتر کار خود منهدم کرد. وی با بیان اینکه مهدی خیلی اصرار دارد به ایران برگردد و به تمامی شبهات در زمینه پرونده خود به دادگاه پاسخ دهد، تصریح کرد: مهدی همچنان اصرار به بازگشت به ایران دارد، ولی هاشمی مصلحت نمی داند که وی در این برهه از زمان به ایران بازگردد.
26 فروردین 1391: به دستور فرهاد دانشجو، رئیس جدید دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه آزاد واحد لندن تعطیل شد.
برخی سایتهای خبری اطلاعات جالبی از دانشگاه آزاد واحد آکسفورد که مهدی هاشمی نیز به بهانه سرکشی به آن به لندن رفته است منتشر کردهاند. بر این اساس، نام 100 دانشجو در دانشگاه آزاد واحد آکسفورد لندن، به ثبت رسیده است که نیمی از این تعداد هم اکنون در داخل ایران به سر میبرند! و گفته میشود که قید تحصیل در واحد لندن دانشگاه آزاد را زدهاند.
نیم دیگر دانشجویان نیز در دیگر دانشگاههای انگلیس مشغول به تحصیل هستند و ارتباطی با این واحد ندارند. نکته جالب در این میان آن است که دانشگاه آزاد واحد لندن 30 استاد دارد که هرکدام از آنها ماهیانه در حدود 3000 پوند به اضافه دو میلیون و پانصد هزار تومان دریافتی حقوق دارند! گفتنی است هفته گذشته فرهاد دانشجو رئیس دانشگاه آزاد اسلامی گفته بود که در شهرآکسفورد واحدی است که نه دانشجویی داشته و نه فعالیتی انجام میداد!
رئیس دانشگاه آزاد اسلامی همچنین گفت دولت انگلیس به دلیل تحریم ها حساب این دانشگاه را بست و در نتیجه، مأموریت همه افرادی که آنجا بودند از جمله آقای مهدی هاشمی لغو شده و به ایران بر میگردند. قبل از این نیز رسانهها خبر از یک واحد دانشگاه آزاد دادند که در آن 400 نفر به عنوان باغبان و خدمه فضای سبز حقوق دریافت میکردهاند!
17 اردیبهشت 1391: بعد از رایزنیهای فراوان و تلاش دستگاهای امنیتی و قضایی وی پذیرفته به محض ورود به ایران، خود را در اختیار نیروهای امنیتی قرار دهد. گفته میشود، هاشمی رفسنجانی نیز پذیرفته است که فرزندش پس از ورود به کشور دادگاهی شود.
این درحالی است که با توجه حجم قابل توجه پروندههای مستند موجود در دستگاههای امنیتی و مطالبه مردم برای برخورد با وی، راه اعمال نفوذ مجدد در پرونده او عملاً بسته خواهد شد.
18 اردیبهشت 1391: محمّد هاشمی رفسنجانی، عموی مهدی هاشمی: من نیز دیروز خبر بازگشت مهدی را برای محاکمه در برخی روزنامه ها و سایت ها دیدم اما اطلاعات من در حد همین شایعات رسانه ای است.
18 اردیبهشت 1391: سایت گویا نیوز که توسط سازمان CIA پشتیبانی مالی می شود، خبری را مبنی بر احضار مجدد مهدی هاشمی به دادگاه عالی ایالت انتاریو در کانادا برای ارائه توضیح در خصوص اتهام دست داشتن در شکنجه یک مهندس فیزیک و مشاور پروژه های نفتی به اسم "هوشنگ بوذری" منتشر نمود.
گویا نیوز در ادامه این خبر نوشت: "پیش تر مهدی هاشمی به همین اتهام به پرداخت 13 میلیون دلار غرامت محکوم شده بود ولی با ارسال شهادتنامهای به دادگاه در ماه مارس 2010 از وجود پروندهای علیه خود در کانادا ابراز بیاطلاعی کرد.
"مستر گراهام" رئیس دادگاه، دلایل مهدی هاشمی را نپذیرفت و خواستار حضور او در کانادا برای پاسخگویی شد. بر اساس تصمیم دادگاه عالی ایالت انتاریو، مهدی هاشمی بهرمانی باید برای دریافت روادید کانادا اقدام کند و با حضور در دادگاه به پرسشهای شاکی پرونده پاسخ دهد."
19 اردیبهشت 1391: طباطبایی گفت: من به عنوان وکیل وی هیچ اطلاعی در این باره ندارم و فعلا قرار نیست به کشور بازگردد.
وی گفت: مهدی هاشمی از ابتدای شکل گیری این پرونده آمادگی رسیدگی به آن را داشته است اما برخی مسئولین کشور اصرار داشتند وی به کشور بازنگردد.
مهدی هاشمی فرزند یکی از بزرگترین چهره های نظام است که سابقه مبارزاتی پدر و مجاهدات وی برای انقلاب بر کسی پوشیده نیست. آنچه امروز محافل رسمی قضایی کشور درباره پرونده مهدی هاشمی می گویند هم ارتباطی با شان و جایگاه پدر ندارد و مشکلاتی است که مهدی هاشمی خود راسا بانی آن بوده است و چه بهتر که در یک دادگاه رسمی به این اتهامات رسیدگی شود.
مادر من خیلی نسبت به حملاتی که به پدر می شود ناراحت می شوند و می گویند سی سال برای انقلاب زحمت کشید و بیست سال نیز قبل از انقلاب در زندان بود یا فراری بود، حالا منصفانه نیست که اینگونه با ایشان برخورد شود.
فاطمه هاشمی، دختر بزرگ آیت الله هاشمی رفسنجانی در گفتگو با روزنامه آرمان روابط عمومی گفته است: ایشان(هاشمی) وقتی ما ناراحت می شویم آیه های صابرین را برای ما می خوانند و می گویند باید صبر کرد و همیشه هم گفته اند که من هدفی را انتخاب کرده ام که در این راه سختی های زیادی را باید تحمل کنم.
او همچنین در مورد عفت مرعشی، همسر هاشمی و مادر خود نیز می گوید: مادر من خیلی نسبت به حملاتی که به پدر می شود ناراحت می شوند و می گویند سی سال برای انقلاب زحمت کشید و بیست سال نیز قبل از انقلاب در زندان بود یا فراری بود، حالا منصفانه نیست که اینگونه با ایشان برخورد شود.
مادر (به پدر) می گوید چرا مقابل انتقادها واکنش نشان نمی دهید و سکوت می کنید؟ و پدر می گوید که من صبر می کنم. ناراحتی مادر بیشتر این است که خانواده ما این همه به انقلاب خدمت کرده اما چرا گاهی برخوردهای بیرحمانه ای صورت می گیرد؟ در واقع مادر توقع ندارد اینطور برخورد شود.
روزی که تو را شهید کردند
لبخند تو بوی قهر می داد
دستت پر مهر بود اما
انگور تو بوی زهر می داد
روزی که تو را شهید کردند
قلب گل سرخ پر شد از خون
یک خنده زهردار روئید
بر چهره پر گناه مامون
از سینه خاک سرد، آن روز
گلهای سیاه غم، دمیدند
در دشت، هزار بچه آهو
آشفته به هر طرف دویدند
بر قامت تو فرشته ها، زود
یک پیرهن سپید کردند
رفتی و زمین سیاه پوشید
روزی که تو را شهید کردند
سید احمد میرزاده
صلوات بر امام حسن(علیه السلام)
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَبْدَیْکَ وَ وَلِیَّیْکَ وَ ابْنَیْ رَسُولِکَ وَ سِبْطَیِ الرَّحْمَةِ وَ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ،
پروردگارا درود و رحمت فرست بر حسن و حسین دو بنده خاص و دوست خاص تو که دو فرزند رسول اکرم و دو سید جوانان اهل بهشتند
أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلاَدِ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ،
که آن درود افضل از هر رحمتى باشد که بر فرزند پیغمبران و رسولانت فرستی
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ سَیِّدِ النَّبِیِّینَ وَ وَصِیِّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ،
پروردگارا درود فرست بر حضرت حسن، فرزند سید رسولان و جانشین امیر اهل ایمان
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَهِ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ،
سلام بر تو اى پسر رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند سید جانشینان رسول
أَشْهَدُ أَنَّکَ یَابْنَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ أَمِینُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَیْتَ شَهِیداً،
گواهى مىدهم که تو اى پسر امیرالمؤمنین امین خدا و پسر امین هستى. در جهان عمرى به مظلومیت زیستى و شهید از عالم رفتى
وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْإِمَامُ الزَّکِیُّ الْهَادِی الْمَهْدِیُ،
و نیز گواهى مىدهم که محققا تو امام و پیشواى خلقى که ستوده صفات و هادى امت و هدایت یافته به حق و حقیقتى
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ بَلِّغْ رُوحَهُ وَ جَسَدَهُ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلاَمِ؛
پروردگارا درود فرست بر او بهترین سلام و تحیت را از من به روح و جسم پاک او برسان
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ قَتِیلِ الْکَفَرَةِ وَ طَرِیحِ الْفَجَرَةِ؛
پروردگارا درود فرست بر حسین بن على مظلوم و شهید و کشته شمشیر کافران منافق و مطرود فاجران معاند...
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندراین یک میم غرق است
یقینا میم احمد میم مستی ست
که سر مست از جمالش چشم هستی ست
-
زاحمد هردو عالم آبرو یافت
دمی خندید و هستی رنگ و بو یافت
اگر احمد نبود آدم کجا بود
خدا را آیه ای محکم کجا بود
چه می پرسند کاین احمد کدام است
که ذکرش لذت شرب مدام است
-
همان احمد که آوازش بهار است
دلیل خلقت لیل و نهارست
همان احمد که فرزند خلیل است
قیام بتشکنها را دلیل است
همان احمد که ستار العیوب است
دلیل راه و علام الغیوب است
-
همان احمد که جامش جام وحی است
به دستش ذوالفقار امر و نهی است
همان احمد که ختم الانبیا شد
جناب کنت و کنز مخفیا شد
همان اول که اینجا آخر آمد
همان باطن که بر ما ظاهر آمد
-
همان احمد که سرمستان سرمد
بخوانندش ابوالقاسم محــــــــــــــــــمد (ص)
محمد میم و حا ء و میم و دال است
تدارک بخش عدل و اعتدال است
محمد رحمه للعالمین است
کرامت بخش صد روح الامین است
-
محمد پاک و شفاف و زلال است
که مرات جمال ذوالفقار است
محمد تا نبوت را برانگیخت
ولایت را به کام شیعیان ریخت
ولایت باده ی غیب و شهود است
کلید مخزن سر وجود است
-
محمد با علی روز اخوت
ولایت را گره زد بر نبوت
محمد را علی آینه دارد
نخستین جلوه اش در ذوالفقار است
(زنده یاد محمد رضا آغاسی)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عکس محمدرضا مهقانی در آذر ماه93
کریمی:عادت ندارم نان حرام سر سفرهام ببرم
مدیریت برق بندرترکمن
سلیمی در نطق میاندستور: حذف شعار مرگ بر آمریکا کشیدن صندلی از ز
ثروتی خطاب به مسئولان خراسان شمالی: پروژه راهآهن گرگان-بجنورد- م
موسوی در اخطار قانون اساسی: رقم تعرفه برق باید مشخص باشد
قاضی پور در اخطار قانون اساسی مخابرات روستایی باید بررسی شود
گزارش تصویری/ صحن علنی مجلس روز چهارشنبه 15 آبانماه
پیام تسلیت فراکسیون زنان و خانواده در پی درگذشت حبیبالله عسگراول
[عناوین آرشیوشده]