سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من از هنگام بعثتم تا روز قیامت، شفیع هر آن دوتنی هستم که در راه خدا با یکدیگر، دوستی و برادری می کنند. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
چهارشنبه 91 شهریور 29 , ساعت 2:25 عصر

 

 

از قوه قضاییه تشکر می‌کنم

 موسوی، سیدعبدالجواد - طرف‌های ظهر بود که موبایلم زنگ خورد. گوشی را که برداشتم صدایی رسا گفت:

-‌ جناب آقای موسوی؟

- بله

- عبدالجواد موسوی؟

- بله، بفرمایید!

- از قوه قضاییه تماس می‌گیرم، گوشی خدمتتون!

با خودم گفتم داش جواد مستقیم از اصل ماجرا اومدن سراغت، کیفتو ببند که حالا‌ حالا‌ها مهمون حضراتی.

 خیلی معطل نماندم که صدایی دوباره پرسید: جناب موسوی؟

- ‌بله، بفرمایید

- مدیر کل روابط عمومی قوه قضاییه هستم.

- در خدمتم، بفرمایید.

- خواستم از شما تشکر کنم.

- بابت؟

- بابت مطلبی که نوشته بودید.

- کدام مطلب؟

- مطلب «رحیمی متهم است یا پورمحمدی؟»

- ممنونم، امر دیگری باشد؟

- خیر قربان، عرضی نسیت، فقط می‌خواستم تشکر کرده باشم.

- سپاسگزارم

- یا علی

- یا علی

مکالمه‌ام که تمام شد رفتم مطلبی را که نوشته بودم یک بار دیگر خواندم. شما هم اگر خواستید می‌توانید در همین سایت خبر آنلاین مطلب را ببینید. دو بار هم خواندم. می‌خواستم ببینم چه چیزی نوشتم که مدیری را خوش آمده. به خودم شک کردم. آنها که اباطیل مرا می‌خوانند می‌دانند که تعهدی دارم در تند صحبت کردن با فرادستان. متبختر و متکبر نیستم اما فکر می‌کنم شأن شاعر و نویسنده و روزنامه‌نگار حتی در پایین‌ترین مراتبش که من باشم- فراتر از آن است که با سیاستمدار جماعت با لحنی نرم و آرام سخن بگوید.
این یادداشت هم مثل همه یادداشت‌های دیگرم لحن تند و تیزی داشت. به مسوولین قوه قضاییه عتاب و خطاب کرده بودم که اگر جلوی اتهامات بی‌مدرک و سند را نگیرند به زودی این آتش دامن آنها را هم خواهد گرفت. با این حال یکی از مسوولان عالی‌رتبه این قوه تلفن کرده بود و اظهار لطف. چه معنی‌ای می‌توانست داشته باشد؟ نمی‌دانم! هر چه بود کاری بود درخور ستایش. فکر کردم اگر آن مدیر محترم با من بد صحبت می‌کرد و یا فی‌المثل مرا بابت مطلبی که نوشته بودم تهدید یا سرزنش می‌کرد من چه حیثیتی از او می‌بردم.
ماجرا را پیراهن عثمان می‌کردم که آی ایها الناس! ببینید که فلان مسوول عالی‌رتبه در حکومت اسلامی بایت یک اعتراض کوچک قانونی قصد جان مرا کرده است. بدون شک آبرو و حیثیت برای آن بنده خدا و قوه قضاییه باقی نمی‌گذاشتم. این را حق خودم می‌دانستم. هر روزی هم که چنین اتفاقی بیفتد من همین کار را خواهم کرد. اما آیا انصاف حکم نمی‌کند هنگامی که مدیری از در مهر و محبت درمی‌آید و خلاف انتظار ما رفتار می‌کند، ما نیز
 
به حکم جوانمردی و فتوت با او رفتار کنیم؟ چند روز پیش اگر به خاطر داشته باشید هنرمند بزرگ روزگار ما یعنی جناب کلینت ایستوود به رئیس‌جمهور آمریکا توهین کرد. رئیس‌جمهور اما نه تنها پاسخ او را با دشنام نداد بلکه از ایستوود بسیار محترمانه یاد کرد.
همه همکاران من که این خبر را شنیدند به شدت رفتار رئیس‌جمهور آمریکا را تحسین کردند و به صراحت گفتند که ای کاش مسوولان ما از رفتار رئیس‌جمهور آمریکا درس می‌گرفتند. بلاتشبیه نه بنده کلینت ایستوودم و نه آن بنده خدا اوباما، اما رفتار خوب، رفتار خوب است؛ چه رئیس‌جمهور امریکا آن را انجام داده باشد چه مدیر کل روابط عمومی قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران. البته این را هم باید در نظر گرفت که جناب ایستوود رسماً به آقای رئیس‌جمهور توهین کردند و این بنده کمترین فقط با لحنی دلسوزانه به قوه قضاییه تذکر دادم با این حال بار دیگر از آن مدیر محترم تشکر می‌کنم و امیدوارم رفتار ایشان الگوی مناسبی باشد برای مدیرانی که خود را جزو ذوات مقدس می‌پندارند و در خیال خود گمان می‌برند هرگونه انتقادی نسبت به آنها در حکم اهانت به خدا و اولیا و انبیای الهی است.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ