سفارش تبلیغ
صبا ویژن
باروری دانش، تصور و فهم است . [امام علی علیه السلام]
 
سه شنبه 91 مهر 4 , ساعت 2:5 عصر

محسن هاشمی عنوان شد

واکنش آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به بازداشت مهدی و فائزه

 

اولین واکنش آیت‌الله هاشمی رفسنجانی با بازداشت مهدی و فائزه هاشمی رفسنجانی منتشر شد

 

اول نیوز،محسن هاشمی رفسنجانی ،در پاسخ به سؤالی درباره نظر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی درباره بازداشت مهدی و فائزه هاشمی، گفت: ایشان می‌گویند، بچه‌های من مثل بچه‌های بقیه افراد هستند و فرقی بین بچه های من با بچه مردم نیست.

وی افزود: نظر ایشان این است که نباید تبعیضی صورت بگیرد و باید بدون تبعیض با فرزندان ایشان برخورد شود.

محسن هاشمی با بیان اینکه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی جویای حال مهدی و فائزه است، گفت: ایشان از بازداشت مهدی و فائزه نگران نیستند؛حاج آقا به این بحران‌‌ها عادت دارند.

 


سه شنبه 91 مهر 4 , ساعت 2:3 عصر

اگر می‌خواهید از کسالت دور شوید، ماهی تن   بخورید
85 گرم از ماهی تن کنسرو شده حاوی حدود 800   میلی‌گرم امگا3 است. محققان معتقدند، امگا3 باعث رفع کسالت روحی و پیشگیری از اضطراب و بالارفتن روحیه می‌شود. اسیدهای چرب موجود در ماهی، توسط متخصصان تغذیه با عنوان درمانی موثر برای افسردگی توصیف شده است. خوردن ماهی تن با مقدار کمی نان تاثیر بهتری دارد چون کربوهیدرات موجود در نان، سروتونین خون را افزایش داده و باعث بهبود روحیه و دور شدن احساس کسالت می‌شود.

اگر همیشه از حالت تهوع رنج می برید، چای زنجبیلی بخورید
مطالعات متعددی نشان داده، یک‌چهارم قاشق چای‌خوری پودر زنجبیل، نصف قاشق چای‌خوری ریشه خرد شده زنجبیل یا یک فنجان چای زنجبیل باعث کاهش حالت تهوع ناشی از بیماری حرکت و حالت تهوع سفر و بارداری می‌شود. محققان هنوز به‌درستی نمی‌دانند چه ماده‌ای در زنجبیل باعث سرکوب حالت تهوع می‌شود اما به‌هرحال این ماده بی‌خطر بوده و فاقد عوارض جانبی معمول داروهای ضد‌تهوع است.

اگر دچار سوزش معده هستید، چای بابونه بخورید
چای بابونه باعث بهبود التهاب، اسپاسم و گاز دستگاه گوارش می‌شود. 2 قاشق چای‌خوری بابونه را به‌مدت 20 دقیقه در آب جوش دم کنید و کمی که خنک شد میل کنید. برای برطرف شدن این مشکل لازم است چند بار در روز چای بابونه بخورید

 

 

 


سه شنبه 91 مهر 4 , ساعت 2:2 عصر

چه میوه ها یی بخوریم که خوش بحالمان بشود

اگر حسابی اعصاب‌تان به هم ریخته، موز   بخورید


زمانی که دیدید دکمه‌های لباس‌تان درست بسته نمی‌شوند، بروید سراغ موز. تحقیقات نشان داده یک موز متوسط 105 کالری و فقط 14 گرم قند دارد. همین مقدار شما را سیر کرده و قند خون را به شکل ملایمی بالا می‌برد. در ضمن همین موز 30 درصد ویتامین B6 مورد نیاز روزانه را تامین می‌کند. این ویتامین باعث می‌شود مقدار سروتونین تولید شده مغز اندکی افزایش یافته و توان مقابله با شرایط دشوار و اضطراب‌ها را در شما افزایش می‌دهد.

اگر می‌خواهید کلیه تان سنگ نسازد، زرد‌آلود بخورید
هشت عدد زرد‌آلوی خشک حاوی 2 گرم فیبر و فقط 3 میلی‌گرم سدیم و 325 میلی‌گرم پتاسیم است که همه این‌ها کمک می‌کنند مواد معدنی در ادرار تجمع پیدا نکرده و از تشکیل سنگ‌های اگزالات کلسیم جلوگیری شود. این سنگ‌ها شایع‌ترین نوع سنگ‌های کلیوی هستند. برای در امان ماندن از سنگ کلیه به‌خصوص اگر سابقه‌اش را دارید بقیه میان وعده‌ها را حذف کنید و برگه زردآلو بخورید.

اگر فشار خون‌تان بالاست، کشمش بخورید
60 عدد کشمش تقریبا می‌شود یک مشت پر که حاوی یک گرم فیبر و 212 میلی‌گرم پتاسیم است که هر دو برای کنترل فشار خون بالا در قالب یک رژیم غذایی توصیه می‌شوند. مطالعات متعددی نشان داده که پلی‌فنل‌های موجود در مواد‌غذایی مشتق از خانواده انگور مثل همین کشمش و آب انگور در حفظ سلامت قلبی عروقی تاثیر بسزایی دارند که کاهش فشار خون از آن جمله است.

اگر از سروصدای معده رنج می‌برید، ماست بخورید
یک فنجان و نیم ماست طبیعی (کم‌چرب/پروبیوتیک) غذا را به شکل موثری از دستگاه گوارش عبور می‌دهد. از سوی دیگر ماست‌های پروبیونیک قابلیت هضم غذا به‌ویژه لبنیات و حبوبات را در روده‌ها بهبود می‌بخشند. همان‌طور که می‌دانید این غذاها عامل ایجاد گاز در دستگاه گوارشی هستند و در نتیجه با خوردن ماست از این مزاحمت دور می‌مانید.

اگر بیش از حد سرفه می‌کنید، عسل بخورید
در مطالعه‌ای که توسط دانشمندان آمریکایی انجام گرفته، مشخص شده 2 قاشق چای‌خوری عسل قهوه‌ای و غلیظ بسیار موثرتر از داروهای بدون نسخه ضد‌سرفه، شدت و دفعات سرفه‌های شدید را در کودکان کاهش می‌دهد. آنتی‌اکسیدان‌های موجود در عسل و عوامل ضد‌میکروبی موجود در آن التهاب بافت‌های گلو را کاهش داده و بیمار را آرام می‌کند. البته به شرطی که عسل واقعا طبیعی باشد!

اگر همیشه احساس خستگی می‌کنید، فلفل دلمه‌ای قرمز بخورید
فلفل دلمه‌ای قرمز غنی از ویتامین C است. مطالعات نشان داده، ویتامین C بهترین ماده برای مقابله با استرس‌هایی است که به واسطه رادیکال‌های آزاد ایجاد می‌شوند. از سوی دیگر ویتامین C در عین برطرف کردن خستگی، نقشی اساسی در سوخت و ساز آهن برعهده دارد که به بدن کمک می‌کند اکسیژن بیشتری وارد جریان خون شود. کمبود اکسیژن یکی از اصلی‌ترین دلایل خستگی و ضعف بدنی است.

اگر می‌ترسید سرطان معده بگیرید، کلم بخورید
مطالعه‌ای که در سال 2002 در دانشگاه جانز‌هاپکینز صورت گرفته نشان داده، یک ترکیب بسیار قدرتمند موجود در کلم به نام سولفورافان، هلیکو‌باکتر پیلوری(باکتری عامل زخم معده و روده) را پیش از ورود به دستگاه گوارش تحت‌تاثیر خود قرار می‌دهد و از کار می‌اندازد و حتی شاید در پیشگیری از ایجاد سرطان‌های دستگاه گوارش هم موثر باشد. یک فنجان پر از کلم 34 کالری دارد و 3 گرم فیبر و 75 درصد از نیاز روزانه به ویتامین C را تامین می‌کند.

اگر مشکل سخت دارید، انجیر بخورید
4 عدد انجیر خشک 3 گرم فیبر دارد که باعث تنظیم حرکات روده بزرگ و دفع بهتر می‌شود. خوردن این میوه باعث پیشگیری از عود مجدد هموروئید می‌شود. همچنین این مقدار انجیر 5 درصد پتاسیم و 10 درصد منگنز مورد نیاز روزانه را تامین می‌کند.

اگر دارای مشکلات شکمی هستید، ریحان بخورید
مطالعات نشان داده، ماده شیمیایی اوژنول موجود در ریحان باعث از بین رفتن و پیشگیری دل درد، حالت تهوع، کرامپ‌های شکمی یا اسهال می‌شود. علت این موضوع از بین رفتن برخی از باکتری‌ها از جمله سالمونلا و لیستریا توسط اوژنول است. اوژنول یک ماده ضد‌اسپاسم است که می‌تواند باعث بهبود کرامپ‌های شکمی شود. هر طور که دوست دارید ریحان را بخورید.

اگر دچار کم‌خوابی هستید، گوشت بوقلمون بخورید
حدود 85 گرم گوشت بوقلمون تقریبا حاوی کل تریپتوفان مورد نیاز روزانه بدن است. اسید آمینه تریپتوفان ماده‌ای ضروری است که باعث تولید سروتونین و ملاتونین می‌شود که هر دوی این‌ها باعث تنظیم خواب می‌شوند. مطالعات نشان داده افرادی که از بی‌خوابی یا کم‌خوابی رنج می‌برند دچار کمبود تریپتوفان هستند.



سه شنبه 91 مهر 4 , ساعت 1:59 عصر

  9عادت هوشمندانه از میلیونرهای واقعی


1-هرروز ,روزتان را قبل از طلوع آفتاب آغاز کنید

 

نام میلیونر: پیتر شانکمن

نام شرکت: کارخانه گیک, مشاور روابط عمومی وبازاریابی  شرکتهایی همچون آمریکن اکسپرس, دیزنی, ناسا واسپیرینت

مکان: نیویورک

فروش: چندین میلیون دلار درسال2010

پیتر میگوید من هرروز ساعت 4:15 دقیقه صبح بیدار میشوم,این واقعا جالبه که شما می توانید هرچیزی بدست بیاورید وقتی صبح زود بیدار میشوید. این ساعات برای پیتر بسیار حساس است زیرا او دراین زمان به تماسهایش میرسد. ما همه افرادی را درشبکه خودمان داریم بزرگترین چیز در ارتباط باآنها سلام واحوال پرسی است اما فراتر از این یعنی وقتی که چیزی نیاز داریم این راه و زمان خوبی برای گسترش شبکه نیست.



2-مطالعه روزانه


نام میلیونر: راسل ساردر

نام شرکت: آموزشگاه
NETCOM   تمرین تجاری  IT

مکان: شهر نیویورک

فروش: بیش از 10 میلیون دلار

این مهم نیست که از زمان گسترش کسب وکار راسل ساردر سرش شلوغ شده است ,او همیشه زمانی را به خواندن اختصاص می دهد. ساردر میگوید: من اهل بنگلادش هستم , یکی از فقیرترین کشورهای جهان . ساردر 38 ساله آموزش
NETCOM   را در سن 23 سالگی شروع کرد.

ارزش آموزش به وسیله والدین کم کم به من القاء شد و خواندن یک جزءبزرگ ومادام العمر از آموزش است. هرروز در طول هفته های آموزشی , او هر آخر هفته رابه مدت 1تا 2ساعت تا 10 ساعت به خواندن می گذراند.



3-خارج از منطقه مناسب خودتان قدم بگذارید


نام میلیونر: جنیفر دانفی

نام شرکت:
vayu media

مکان: آتلانتا

فروش: بیش از 5 میلیون دلار

جنیفر دانفی 29 ساله که به همراه کنراد 34 ساله بنیانگذار شرکت
vayu   مدیا هستند می گوید : شما نمی توانید اجازه دهید ترس شمارا به پیش ببرد. برای موفق شدن شما به بسیاری از چیز ها خارج از محدوده ی مناسب خودتان که در یک ناحیه متداول دارید نیاز دارید. دانفی میگوید او از ابتدا به ارزش این عادت توجه داشته است. بنظر میرسد که هر زمان من کاری را انجام می دادم نمی توانستم موفق شوم اما در حال حاضر چنان موفقیت عظیمی کسب کرده است که به بازار اسپانیا هم سرویس میدهد او خود را خارج ازمنطقه مناسب خود می یابد او می گوید: من نیاز دارم نمای مناسبی از شرکت به نمایش بگذارم وهمچنین نشان دهیم کارمندانی که در این بخش کار میکنند زبان اسپانیایی را به خوبی بلدند. خود او نیز در حین کار در زبان اسپانیای روان وخوب شده است.



4- 2ساعت تمرکز وتفکر در هر آخر هفته


نام میلیونر: مارک استیونس


نام شرکت: بازرگانی ومشاوره
MSCO

مکان: ری بوروک  نیویورک

ازرش مالی شبکه: بیش از 10 میلیون دلار

تصور کنید دوساعت کامل درآخر هفته به تمرکز وسکوت وفقط به تفکر بپردازید.

این برای مارک استیونس یک آیین مذهبی است .این عادت از دوران کودکی او شروع شد اما بعدها در زندگی مارک طور دیگری ادامه پیدا کرد وقتی که او ارزش پیاده روی را درک کرد.اومیگوید:من متوجه شدم که وقتی قدم میزنم می توانم به جهات و مسیرهای جدید زندگی وکار فکر کنم. فقط اجازه دادم ذهنم رها باشد اینطوری بود که من تصور کردم و ایده نوشتن پر فروش ترین کتابم به سرم زد. برای کسانی که فکر می کنند خیلی پر مشغله هستند مارک یک جواب دارد و آن اینکه: من مانند انیشتین اعتقاد دارم زمان قابل انعطاف است .شما می توانید هرکاری که می خواهید را انجام دهید فقط اگر شما بخواهید آن کار را انجام دهید و اگر شما زمانی برای فکر کردن به چیزهایی که می خواهید انجام دهید نگذارید، محکوم به تحمل وضع موجود حاضر هستید.



5-صرفه جو باشید


نام میلیونر: کرگ ولف

نام شرکت : اردکهای مشهور

مکان : سن رافائل کالیفرنیا

ارزش مالی شبکه: میلیونها دلار

کارآفرینان باید با تکیه بر کار زیاد از پس نیازها برآیند اما بعد از اینکه اولین درآمد میلیونی را کسب کردند چه؟ من تمامی انواع این شرکت ها را در طی سالهای گذشته دیده ام با پول های خارق العاده و گسترده و بعد ورشکسته.این سرنوشتی است که او برای اجتناب از آن هر روز تلاش میکند.

ولف میگوید من هرگز وام نگرفتم, کارت های اعتباری, وام خودرو  و غیره, همه چیز را نقد پرداخت میکنم بنابراین هرگز سود ی بابت چیزی نپرداختم. من تنها چیز هایی را می خرم که مطمئنا باید بخرم وضروری اند.

ولف مانند قهرمانان مشههور وستاره های موسیقی راک از بابت طراحی اردک های پلاستیکی مشهورش میلیونها دلار بدست آورد و این موفقیت را مدیون تصمیمات هوشمندانه مالی اش می باشد. استراتژی اختصاصی ذخیره مالی وی مورد توجه روزنامه ای بزرگ قرار گرفت که نهایتا منجر به کار با فیلادلفیا سونسیکسرز و نمایش در تلویزیون ملی شد.



6-انجام کاری در هنگام انجام کار دیگر


نام میلیونر: جفری شفرد

نام شرکت : بهشت مروارید , فروشگاه آنلاین فروش مروارید وجواهر

مکان: لس آنجلس

فروش : 20 میلیون دلار

اکثر مردم در باشگاه  در حین فعالیت تلویزیون نگاه میکنند و یا به
ipod   گوش می دهند به جز جرمی شفرد. او میگوید : من وقتی می دوم یک چالش ویا یک شانس در یک کسب و کار وتمامی جنبه های آن را موشکافی می کنم. این تنها زمانی از روز است که کمی تمرکز می کنم و معمولا به یک نتیجه وتصمیم مناسب میرسم.

فایده ی تمرین فیزیکی روزانه کاملا مشهود است مثل کاهش استرس، افزایش فعالیت مغز و سلامت قلبی عروقی ولی این فعالیت میتواند یک منبع شغلی گرانبها باشد. وقتی که در اداره وقت کافی برای تمرکز بر روی مشکلات مشخص را ندارم. اما وقتی که نیم ساعت بدون وقفه زمان برای فکر کردن میگذارم معمولا به یک راه حل می توانم برسم.



7- هرگز آموختن را متوقف نکنید


نام میلیونر:استیسی پارسل

نام شرکت : همکاران دامپزشک ,یک موسسه اجرایی تحقیقاتی در زمینه سلامت حیوانات

مکان: تولسا ,اوکلاهاما

فروش : بیش از 5 میلیون دلار

یک توصیف از خود: (معتادبه آموزش ) استیسی پارسل همیشه به دنبال راهایی برای پیشرفت خود و کسب وکارش است. او می گوید هرچه بیشتر آموختم بیشتر فهمیدم که چقدر نمی دانم پس من از آموختن از دیگران لذت میبرم. پارسل زمان با ارزشی را هر هفته به برگزاری کنفرانس تلفنی با مربیان در حرفه خودش اختصاص میدهد (کلاس و کنفرانس آنلاین ), سی دی و دی وی دی ها در زمینه هایی مانند فروش , کسب وکار, شبکه های اجتماعی و ارتباطات هم دارد.

وی به تازگی در طی کار با یک معامله پرتنش خارجی برای کمک به مشکل تفاوت فرهنگی یک مشاور و مربی استخدام کرده است.

او می گوید که من خیلی گستاخ هستم اگر بخواهم این همه کار رابه تنهایی انجام دهم ونیاز به کمک از بیرون داشتم , که نه تنها منجر به شکست معامله وتجارتش نشد بلکه باعث بالاترین درآمد وی تا بحال شد.



8-با انگیزه ماندن


نام میلیونر: کوین اوی

نام شرکت:
KEV!NOU

مکان : لس آنجلس

فروش : بیش از یک میلیون دلار

کوین اعتراف میکند که هیچ کس نمی تواند 100 درصد زمان خود را انگیزه داشته باشد.مبلغ یک میلیون دلاری و عکاس مشهوری که برای افرادی چون آلیجاه وود, کریسس آنجل , جیمی کندی, فیفتی سنت , و اسنوپ داک کار کرده است. هر موسس و کسی که در کاری پیش قدم میشود  روزهای فرو رفتن به پایین و روزهای دارد که کارها درست پیش نمی رود.

راه حل ساده کوین اشتراک روزانه در وبلاگهایی است که در روز نقل قول های الهام بخش میفرستند.

این عادت از وقتی سر چشمه گرفت که من تشخیص دادم موفقیت همراه با شکست های بسیار بدست می آید و این اجتناب ناپذیر است. من فهمیدم که اگر یک سرمایه گذاری جواب ندهد، خیلی نا امید میشوم بنابراین سیستمی ساختم که مرا به پیش ببرد.



9-هرروز انجام یک عمل نیکو

 


نام میلیونر: بن فدر من

نام شرکت: فروش روزانه با تخفیف وب سایت 1
saleADay.com  ))

مکان : بروکلین نیویورک

فروش : 100 میلیون دلار

در سن 28 سالگی بن به موفقیت مالی ای رسید که بیشتر کارآفرینان آرزوی رسیدن به آن را دارند. اما با موفقیت بیشتر همچنین مسئولیت بیشتر پیش می آید واین خیلی زودی برای بن روشن شد که کمک کردن به مرکز جامعه محلی یا حمایت از یک گروه معلولین بسیار مهمتر از تبدیل شدن به یک مولتی میلیاردر است.

بن میگوید: من خیلی وقت پیش میتوانستم بازنشسته شوم و بسیار خوش زندگی کنم. بن که پنجاه درصد درآمد های خود را به سازمانهای خیریه کمک می کند امید وار است بتواند بقیه صاحبان کسب وکار های بزرگ را نیز به این کار ترغیب کند اما او میگوید: هرچه من با افراد بیشتری آشنا شدم بیشتر به این مطلب واقف شدم که جوامع نیازمندتری در کشور و در جهان وجود دارد و این باعث ترغیب و ابتکار من می شود.

 

 


سه شنبه 91 مهر 4 , ساعت 1:57 عصر

سه سؤال درباره مسافران پرواز تهران-نیویورک

محمود احمدی نژاد برای نهمین سفرش به آمریکا ، برای 160 تن از مقامات و اطرافیانش از جمله برخی اعضای خانواده دولتی ها درخواست ویزا کرده بود که گویا دولت آمریکا با ویزای 60 نفر مخالفت کرده و نهایتاً پرواز ریاست جمهوری به سمت نیویورک با یکصد نفر انجام شده است.البته برخی منابع از مخالفت آمریکا با صدور 20 ویزا خبر داده اند که با این حساب ، 140 نفر با رئیس جمهور به نیویورک رفته اند.

به گزارش عصر ایران،در این باره نکاتی چند قابل توجه است:

پیش از هر چیز برای رئیس جمهور کشورمان در آخرین سفر نیویورکی اش آرزوی موفقیت می کنیم ؛ او اکنون به نام ایران در بزرگ ترین مجمع جهانی شرکت کرده است و از این رو امیدواریم که رفتار و سخنانش در این واپسین مسافرتش به مقر سازمان ملل متحد در شأن ملت بزرگ ایران و منشأ دستاورد باشد.


اما در این میان نکاتی نیز وجود دارد که لازم است ریاست جمهوری درباره آن توضیح دهد:

1 - چه نیازی به حضور 160 نفر در یک سفر سیاسی چند روزه به مقر سازمان ملل وجود دارد؟ در حال حاضر که مردم عادی نمی توانند به دلیل گرانی ارز و قطع کامل سهمیه ارز مسافرتی ، یک سفر کوتاه خارجی را تجربه کنند و در شرایط کنونی اقتصادی کشور ، واقعاً چه نیازی به حضور پر خرج و هزینه این همه همراه در سفر نیویورک هست؟

مردم ، تنها هزینه رئیس جمهور و چند نفر معدود و متعارف از مقامات دولتی را متقبل می شوند و اساساً وظیفه ای برای تأمین هزینه سفر اطرافیان و اهل و عیال شان را ندارند.


البته در این باره ، نه تنها رئیس جمهور ، بلکه مجلس و دستگاه های نظارتی نیز مستحق نکوهش هستند چرا که وقتی در سال گذشته ، ده ها نفر از جمله همسر و پسر و دخترو عروس و داماد آقایان با هزینه ملت به نیویورک رفتند و حتی تصاویرشان در محل تماشاچیان سالن سازمان ملل متحد نیز پخش شد و مردم و رسانه های مستقل از این وضعیت انتقاد کردند ، هیچ مرجع قانونی ، رئیس جمهور را بازخواست نکرد!


اگر آن موقع که داماد فلان مقام ارشد دولتی در اجلاس شانگهای حضور یافت یا زمانی که نیویورک به زنگ تفریح سالیانه برخی افراد غیر مسوول در دولت تبدیل شد، مجلس و نهادهای نظارتی به وظیفه قانونی شان عمل می کردند ، آش آنقدر شور نمی شد که امسال برای 160 نفر ویزا بخواهند و در نهایت این دولت آمریکا باشد که هزینه 60 نفر را از روی دوش ملت ایران بردارد تا "عدو سود سبب خیر گر خدا خواهد" مصداق یابد!


در دنیای امروز ، سفرهای دیپلماتیک ، بسیار "حساب شده" صورت می گیرند به گونه ای که دستاوردهای سفر به هزینه های آن بیارزد. مثلاً در همین اجلاس عدم تعهد که اخیراً در تهران برگزار شد ، ولادیمیر پوتین ، رئیس جمهور روسیه نماینده ای برای رساندن پیامش به تهران فرستاده بود و آن نماینده ، تک و تنها به تهران آمد و بعد از انجام مأموریتش نیز بازگشت ؛ در حالی روس ها می توانستند دسته جمعی به ایران بیایند و بعد از قرائت پیام پوتین هم چند روزی را حتی نه به خرج میزبان که به هزینه مردم روسیه سیاحت کنند و بازگردند ولی هرگز چنین کاری نکردند و هیأت یکی از بزرگ ترین قدرت های جهان در اجلاس تهران ، یک نفره بود.


هیأت های بزرگ و دهها نفره ، معمولاً وقتی شکل می گیرند که قرار باشد مذاکرات اقتصادی وسیع انجام شود. از این رو در جهان معاصر شاهدیم که رؤسای جمهور برخی کشورها مانند کره جنوبی ، در برخی سفرهای کاری خود ، دهها و گاه بیش از صد یا دویست بازرگان ، صنعتگر و فعالان دیگر اقتصادی از بخش خصوصی را به همراه مقامات دولتی با خود به سفر می برند تا در مقصد ، رایزنی های اقتصادی انجام دهند؛ آنان محاسبه کرده اند که حتی اگر یک قرار داد بزرگ نیز در یک سفر نهایی شود ، به اندازه ای برای کشور کره جنوبی ارزش دارد که راه اندازی هیات های بزرگ مقرون به صرفه باشد.بنابراین اگر جایی سخن از هیات های بزرگ در سفرهای دیپلماتیک است ، عمدتاً فلسفه شان این است نه این که دوستان و اطرافیان و عروس و داماد و نوه را بردارند و به سفر دیپلماتیک(!) بروند.


2 - از مقامات ریاست جمهوری می خواهیم اسامی این 160 نفر را به همراه سمت و نیز نسبت فامیلی شان منتشر نماید.


3 - همچنین انتظار می رود در مقابل اسامی این افراد ، نوع کاری که باید در نیویورک در راستای مأموریت رئیس جمهور انجام دهند را مشخص کنند ؛ مثلاً فلانی قرار است در حاشیه اجلاس درباره ساخت مسکن در ایران با فلان مقام خارجی مذاکره کند ، یا فلان شخص خبرنگار است و همین طور الی آخر . همچنین معلوم نمایند حالا که 60 نفر ویزا ( یا به روایتی 20 نفر) نگرفته اند ، آیا کاری بر زمین می ماند و وظیفه محوله به آنها را چه کسی انجام خواهد داد؟


در پایان بار دیگر برای رئیس جمهور در نمایندگی هر چه شایسته تر ملت ایران در سازمان ملل متحد آرزوی موفقیت می کنیم.

 


سه شنبه 91 مهر 4 , ساعت 1:56 عصر

همیشه بهترین جواب را بدهید...

 

هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابی بدهی ،یک روزی ، یک جوری ، یک جایی به تو باز می گردد    

 

جواب سلام را با علیک بده ،


جواب تشکر را با تواضع،


جواب کینه را با گذشت،


جواب بی مهری را با محبت،


جواب ترس را با جرأت،


جواب دروغ را با راستی،


جواب دشمنی را با دوستی،


جواب زشتی را به زیبایی،


جواب توهم را به روشنی،


جواب خشم را به صبوری،


جواب سرد را به گرمی،


جواب نامردی را با مردانگی،


جواب همدلی را با رازداری،


جواب پشتکار را با تشویق،


جواب اعتماد را بی ریا،


جواب بی تفاوت را با التفات،


جواب یکرنگی را با اطمینان،


جواب مسئولیت را با وجدان،


جواب حسادت را با اغماض،


جواب خواهش را بی غرور،


جواب دورنگی را با خلوص،


جواب بی ادب را با سکوت،


جواب نگاه مهربان را با لبخند،


جواب لبخند را با خنده،


جواب دلمرده را با امید،


جواب منتظر را با نوید،


جواب گناه را با بخشش،

 

 


دوشنبه 91 مهر 3 , ساعت 8:59 صبح

توانستید گروه را زنده و سالم برگردانید؟

این موضوع هم ماجرایی داشت.شرایط خاصی داشتیم. خط اول را رد شدیم. گفتیم کمی کنار گروه هایی که می خواهند جلو بروند بنشینیم و صحبت کنیم.اعضای 5 نفره گروه کنار آن ها ایستاده بودند.من با کمی فاصله ایستاده بودم و با آقای ارجمندی فر صحبت می کردم و برای ایشان توضیح می دادم که چه اتفاقی افتاده است. آن موقع به خاطر از دست دادن دوستانمان شرایط روحی خاصی داشتم. تصور کنید که مثلا به فردی بگویند پدر و مادرش فوت کرده اند،این را گفتم تا درک کنید چقدر شرایط سختی داشتم. مجید ارجمندی فر به من گفت برو یک جا بنشین و گریه کن وگر نه مشکل پیدا می کنی. در همین اثنا یک خمپاره سنگین جلوتر از ما افتاد.به دلم افتاد که دومی سمت ما می آید. همین موقع دومین خمپاره سنگین 160 که تازه به عراقی ها داده شده بود، درست بین گروه پنج نفره مان افتاد . دراثر انفجار اعضای بدن این شهیدان عزیز به هم چسبیده بود. بعدها فهمیدم اعضای بدن آن ها حتی به لباس های غواصی من هم چسبیده است. فقط اعضای گروه دوم که توسط دوست دیگرمان بازگردانده شده بودند، زنده ماندند.

شاید به همین دلیل است که درباره این چند عملیات مهم و حساس و اتفاقاتی که افتاده، روایت های زیادی گفته نشده است؟

البته پس از عملیات کربلای 4 به ما گفتند نباید تا مدتی درباره این عملیات صحبت کنید.به ما گفتند هر چه دیدید و شنیدید را نباید بازگو کنید. جالب این که بعد از گذشت حدود
4-3 سال ،آمریکایی ها فیلمی ساختند به نام نجات سرباز رایان، برخی صحنه ها که مربوط به نورماندی بود، دقیقا مشابه صحنه‌هایی بودکه ما در جریان جنگ تجربه کردیم و آنچه آن ها ساختند دقیقا کپی برداری از حوادثی بود که ما آن ها را تجربه کردیم .همان جا بود که به این فکر افتادم ما نباید بگذاریم این قضایا فراموش شود. به دوستان گفتم،اگر درباره این موضوعات صحبت نکنیم آن ها واقعیت ها را جعل می کنند.بنابراین با صدا و سیما تماس گرفتیم تا آن چه را اتفاق افتاده است همان گونه که بود روایت کنیم تا واقعیت ها ثبت شود اما متاسفانه تا کنون فیلم یا گزارشی در این خصوص ندیده ام.

از آن دوران خاطره ای هم در ذهنتان هست؟


یکی از همین خاطرات که شاید جالب باشد به یکی از همین عملیات ها و یکی از هم رزمان به اسم میر‌بهاء الدین مربوط می شود و ماجرایی که برایمان تعریف کرد. او از زمانی گفت که وارد خط شد و چهار عراقی او را محاصره کردند.او می گفت جلوی چشم آن ها نارنجک کشیده و فرار کرده است. صبح عملیات دست و پایمان زخمی شده بود و خون زیادی از ما رفته بود . نیاز داشتیم چیزی بخوریم تا جان دوباره ای بگیریم. عراقی ها به ماست می گویند "بستنی ". این کلمه بالای سنگرعراقی ها نوشته شده بود. به میربهاءالدین گفتم : سید ببین این ها توی این سرما هم بستنی می خورند. رفتیم کمی از مثلا بستنی‌های آن ها را خوردیم خیلی بدمزه بود.تازه فهمیدیم آن چه خورده ایم ماست است نه بستنی. همان موقع از سید پرسیدم دیشب چه اتفاقی برایت افتاد؛گفت شب گذشته عراقی ها داشتند من را می گرفتند 4نفر هجوم آوردند که من را بگیرند یک نارنجک کشیدم و به طرف آن ها پرتاب و فرار کردم. با خودم گفتم حتما همین طوری یک چیزی می گوید.گفت اگر باور نمی کنی برویم نگاه کنیم.وقتی به جایی که می گفت رفتیم با صحنه جالبی مواجه شدیم . نارنجکی که سید از آن حرف می زد، درست وسط عراقی ها افتاده بود و منفجر هم شده بود و آن 4 نفر هم افتاده بودند. سید گفت همین ها بودند که می خواستند من را بگیرند. آن روز ما تا نزدیکی های ظهر در خط ماندیم.یکی از گردان های لشکر ثارا... نتوانسته بود، درعملیات خط را تصرف کند ما به آن ها درتثبیت خط کمک کردیم.یکی از گردان های گروهان های لشکر فجر از اهالی شیراز فارس بود، به آن ها هم درتثبیت خط کمک کردیم.آن ها از روبه رو می زدند ما از بغل.بالاخره تا ظهر خط را گرفتیم. من تاریخ جنگ کره و خاطرات جنگ جهانی دوم را خوانده ام و اتفاقاتی را که برای روس ها، لهستانی ها و بر ای مردم اروپایی و انگلیس رخ داد ، مطالعه کرده ام اما آن چه در سه عملیات والفجر 8 ، کربلای 5 و کربلای 4 رخ داد، حوادث ویژه ای بود هر یک از آن ها می تواند سوژه ای برای یک کتاب یا یک فیلم باشد.اتفاقاتی نادر و عجیب که روزی باید ثبت شود.

در صحبت هایتان از شهادت یا مجروح شدن غواص ها سخن گفتید آیا از بین این نیروها، کسی اسیر هم شد؟

در والفجر 8 از آن جا که عراقی ها کاملا غافلگیر شدند اسیر نداشتیم.گویا واحدهای شناسایی عراقی ها در شب که معروف به واحدهای العمیق هستند، به فرمانده تیپ گفته بودند که ما افرادی با لباس غواصی دیده ایم که به این سمت می آیند.اما فرمانده تیپ قبول نکرده بود چرا که تصور می شد اصلا امکان عبورغواص از اروند رود وجود ندارد.ولی همان شب نیروهای ما آن ها را گرفتند. فرمانده آن ها برای خودش هیبتی داشت.البته سخت به اسارت درآمد.او به تمام نیروهایش گفته بود همه باید خودشان را بکشند و نباید تسلیم ایرانی ها شوند.آخرین نفر خودش بود که زخمی شد ولی نتوانست خودش را از بین ببرد.جالب است که این فرد بعدها جزو اعضای سپاه بدر شد و الان از فرماندهان رده بالای ارتش عراق است ودرجه بالای سپهبدی دارد. اما در کربلای 4 تعدادی از نیروهای غواص اسیر شدند.از 4 نفری که ازنیروهای ما باقی مانده بودند یک نفر به شهادت رسید ولی سه نفر دیگر به احتمال زیاد اسیر شدند.من دو، سه روز بعد از عملیات در تلویزیون عراق یکی از آن ها را دیدم . می دانید که ایران بعد از عملیات تمام برنامه های عراقی‌ها را ضبط می کرد.ولی بعدها عراقی ها گفتند که این افراد کشته شدند.وقتی گروه تفحص برای پیگیری رفت، گفتند عراقی ها اسیرهای زخمی را کشته اند.البته از گروهان های دیگر تعداد زیادی اسیر شدند اما درکربلای 5 اسیر نداشتیم و ما از عراقی ها اسیر گرفتیم . در والفجر 8 هم تعدادی زیادی از عراقی ها را اسیر گرفتیم. در کربلای 4 هم اسیر گرفتیم ولی فقط توانستیم دو نفر را به ایران بیاوریم که آن ها هم از اسیر شدنشان خوشحال بودند ولی در کربلای 5 حدود 200 نفر از عراقی ها را به اسارت گرفتیم .

صحنه هایی که در جریان جنگ شاهد آن بوده اید صحنه هایی دلخراش و تاثیر گذار بوده، آیا هنوز آثار آن برایتان باقی مانده است؟


تردیدی نیست که جنگ سخت است. من آن موقع 23 سال داشتم و از دانشگاه صنعتی اصفهان به جبهه رفته بودم. ولی هنوز هم که نزدیک به 26 سال از جنگ گذشته وقتی صحنه های جنگ را از تلویزیون می بینیم ،آن لحظات برایم زنده می شود. حتی بعد از امضای قطعنامه هم با توجه به این که من مربی واحدهای غواصی هستم برای جنگیدن با آمریکایی ها آماده می شدیم. درست است سنی از من و همرزمانم گذشته ولی ما همان روحیه را داریم و باورمان این است که با دشمنی طرف هستیم که از جنایت کردن هیچ ابایی ندارد. ما با دشمنی طرف هستیم که یک بخش آن دم از دموکراسی وحقوق بشر و حقوق زن می زند و بخش دیگر آن حرفه ای ترین جنایتکاران هستند.کسانی که صلاحیت مدیریت دنیا را ندارند. دشمنی که ما می شناسیم به غیر از حذف رقیب به هیچ چیز دیگر نمی اندیشد.آن هم با هر ترفندی.در بمباران شیمیایی حلبچه درست روبه روی اولین تپه که 30 متر ارتفاع دارد، درحال نگاه کردن شهر بودم.دراین بمباران بین 7 هزار تا 10 هزار نفر از مردم حلبچه را کشتند.همان شب وقتی رادیوهای بیگانه را گوش می کردم گفتند جمهوری اسلامی شهر حلبچه را بمباران و مردم را قتل عام کرده است! وقتی جنگ ایران و عراق تمام شد و خودشان با عراقی ها درگیر شدند، همان خبر را بر گرداندند و گفتند بر اساس اطلاعات ماهواره ای ، مردم شهر حلبچه توسط ارتش عراق قتل عام شدند.آن ها به راحتی هر دروغی را می گویند. به هر صورت من به عنوان یک دانشجوی شیمی فکر می کردم غرب پیشرفته است؛ خیلی علاقه مند بودم یک روز آمریکا و انگلستان و ... را ببینم.ولی وقتی بیشتر از 6 سال با این ها درگیر شدیم و آن ها را شناختیم متوجه شدیم که آن ها آن گونه که ما تصور می کردیم، نیستند. ما معتقد هستیم که اسلام توانایی مدیریت جهان را دارد.می دانید که اسلام یک بنیان فلسفی و منطقی دارد.مقام معظم رهبری دراین زمینه فرمودند باید نظریه پردازی شود.دوره کنونی نسبت به آن زمانی که ما در صحنه بودیم خیلی پیشرفت کرده است.طبعا باز هم راه سخت است اما مهم این است که جوانان ایرانی بهترین جوانان و بهترین مردم در کل دنیا هستند. من نسل کنونی بعد از جنگ را بهترین جوانان می دانم .

از لحظات شاد و یا تلخ جنگ باز هم بگویید.

لحظات شاد ما زمانی بود که بعد از عملیات پیروز می شدیم ، آن زمان حس این را داشتیم که دوباره متولد شده ایم. لحظات شاد ما وقتی بود که می فهمیدیم امام(ره) از ما راضی است. اما بدترین صحنه ها ، صحنه کشته شدن عراقی ها بود. وقتی می دیدیم کسی که کشته شده عراقی مسلمان است.

می دانستیم آنها را به صورت سازماندهی شده در درگیری انداخته اند.این بدترین صحنه بود.وقتی کشته های عراقی را می دیدیم، آرزو می کردیم ای کاش این ها اسرائیلی و آمریکایی بودند. همچنین هر زمان که با خودمان فکر می کردیم،ممکن است دوستانی که الان کنار هم نشسته ایم فردا دیگر نباشند، غمگین می شدیم و تحمل آن لحظات واقعا برایمان سخت بود.


دوشنبه 91 مهر 3 , ساعت 8:50 صبح

توانستید گروه را زنده و سالم برگردانید؟

این موضوع هم ماجرایی داشت.شرایط خاصی داشتیم. خط اول را رد شدیم. گفتیم کمی کنار گروه هایی که می خواهند جلو بروند بنشینیم و صحبت کنیم.اعضای 5 نفره گروه کنار آن ها ایستاده بودند.من با کمی فاصله ایستاده بودم و با آقای ارجمندی فر صحبت می کردم و برای ایشان توضیح می دادم که چه اتفاقی افتاده است. آن موقع به خاطر از دست دادن دوستانمان شرایط روحی خاصی داشتم. تصور کنید که مثلا به فردی بگویند پدر و مادرش فوت کرده اند،این را گفتم تا درک کنید چقدر شرایط سختی داشتم. مجید ارجمندی فر به من گفت برو یک جا بنشین و گریه کن وگر نه مشکل پیدا می کنی. در همین اثنا یک خمپاره سنگین جلوتر از ما افتاد.به دلم افتاد که دومی سمت ما می آید. همین موقع دومین خمپاره سنگین 160 که تازه به عراقی ها داده شده بود، درست بین گروه پنج نفره مان افتاد . دراثر انفجار اعضای بدن این شهیدان عزیز به هم چسبیده بود. بعدها فهمیدم اعضای بدن آن ها حتی به لباس های غواصی من هم چسبیده است. فقط اعضای گروه دوم که توسط دوست دیگرمان بازگردانده شده بودند، زنده ماندند.

شاید به همین دلیل است که درباره این چند عملیات مهم و حساس و اتفاقاتی که افتاده، روایت های زیادی گفته نشده است؟

البته پس از عملیات کربلای 4 به ما گفتند نباید تا مدتی درباره این عملیات صحبت کنید.به ما گفتند هر چه دیدید و شنیدید را نباید بازگو کنید. جالب این که بعد از گذشت حدود
4-3 سال ،آمریکایی ها فیلمی ساختند به نام نجات سرباز رایان، برخی صحنه ها که مربوط به نورماندی بود، دقیقا مشابه صحنه‌هایی بودکه ما در جریان جنگ تجربه کردیم و آنچه آن ها ساختند دقیقا کپی برداری از حوادثی بود که ما آن ها را تجربه کردیم .همان جا بود که به این فکر افتادم ما نباید بگذاریم این قضایا فراموش شود. به دوستان گفتم،اگر درباره این موضوعات صحبت نکنیم آن ها واقعیت ها را جعل می کنند.بنابراین با صدا و سیما تماس گرفتیم تا آن چه را اتفاق افتاده است همان گونه که بود روایت کنیم تا واقعیت ها ثبت شود اما متاسفانه تا کنون فیلم یا گزارشی در این خصوص ندیده ام.

از آن دوران خاطره ای هم در ذهنتان هست؟


یکی از همین خاطرات که شاید جالب باشد به یکی از همین عملیات ها و یکی از هم رزمان به اسم میر‌بهاء الدین مربوط می شود و ماجرایی که برایمان تعریف کرد. او از زمانی گفت که وارد خط شد و چهار عراقی او را محاصره کردند.او می گفت جلوی چشم آن ها نارنجک کشیده و فرار کرده است. صبح عملیات دست و پایمان زخمی شده بود و خون زیادی از ما رفته بود . نیاز داشتیم چیزی بخوریم تا جان دوباره ای بگیریم. عراقی ها به ماست می گویند "بستنی ". این کلمه بالای سنگرعراقی ها نوشته شده بود. به میربهاءالدین گفتم : سید ببین این ها توی این سرما هم بستنی می خورند. رفتیم کمی از مثلا بستنی‌های آن ها را خوردیم خیلی بدمزه بود.تازه فهمیدیم آن چه خورده ایم ماست است نه بستنی. همان موقع از سید پرسیدم دیشب چه اتفاقی برایت افتاد؛گفت شب گذشته عراقی ها داشتند من را می گرفتند 4نفر هجوم آوردند که من را بگیرند یک نارنجک کشیدم و به طرف آن ها پرتاب و فرار کردم. با خودم گفتم حتما همین طوری یک چیزی می گوید.گفت اگر باور نمی کنی برویم نگاه کنیم.وقتی به جایی که می گفت رفتیم با صحنه جالبی مواجه شدیم . نارنجکی که سید از آن حرف می زد، درست وسط عراقی ها افتاده بود و منفجر هم شده بود و آن 4 نفر هم افتاده بودند. سید گفت همین ها بودند که می خواستند من را بگیرند. آن روز ما تا نزدیکی های ظهر در خط ماندیم.یکی از گردان های لشکر ثارا... نتوانسته بود، درعملیات خط را تصرف کند ما به آن ها درتثبیت خط کمک کردیم.یکی از گردان های گروهان های لشکر فجر از اهالی شیراز فارس بود، به آن ها هم درتثبیت خط کمک کردیم.آن ها از روبه رو می زدند ما از بغل.بالاخره تا ظهر خط را گرفتیم. من تاریخ جنگ کره و خاطرات جنگ جهانی دوم را خوانده ام و اتفاقاتی را که برای روس ها، لهستانی ها و بر ای مردم اروپایی و انگلیس رخ داد ، مطالعه کرده ام اما آن چه در سه عملیات والفجر 8 ، کربلای 5 و کربلای 4 رخ داد، حوادث ویژه ای بود هر یک از آن ها می تواند سوژه ای برای یک کتاب یا یک فیلم باشد.اتفاقاتی نادر و عجیب که روزی باید ثبت شود.

در صحبت هایتان از شهادت یا مجروح شدن غواص ها سخن گفتید آیا از بین این نیروها، کسی اسیر هم شد؟

در والفجر 8 از آن جا که عراقی ها کاملا غافلگیر شدند اسیر نداشتیم.گویا واحدهای شناسایی عراقی ها در شب که معروف به واحدهای العمیق هستند، به فرمانده تیپ گفته بودند که ما افرادی با لباس غواصی دیده ایم که به این سمت می آیند.اما فرمانده تیپ قبول نکرده بود چرا که تصور می شد اصلا امکان عبورغواص از اروند رود وجود ندارد.ولی همان شب نیروهای ما آن ها را گرفتند. فرمانده آن ها برای خودش هیبتی داشت.البته سخت به اسارت درآمد.او به تمام نیروهایش گفته بود همه باید خودشان را بکشند و نباید تسلیم ایرانی ها شوند.آخرین نفر خودش بود که زخمی شد ولی نتوانست خودش را از بین ببرد.جالب است که این فرد بعدها جزو اعضای سپاه بدر شد و الان از فرماندهان رده بالای ارتش عراق است ودرجه بالای سپهبدی دارد. اما در کربلای 4 تعدادی از نیروهای غواص اسیر شدند.از 4 نفری که ازنیروهای ما باقی مانده بودند یک نفر به شهادت رسید ولی سه نفر دیگر به احتمال زیاد اسیر شدند.من دو، سه روز بعد از عملیات در تلویزیون عراق یکی از آن ها را دیدم . می دانید که ایران بعد از عملیات تمام برنامه های عراقی‌ها را ضبط می کرد.ولی بعدها عراقی ها گفتند که این افراد کشته شدند.وقتی گروه تفحص برای پیگیری رفت، گفتند عراقی ها اسیرهای زخمی را کشته اند.البته از گروهان های دیگر تعداد زیادی اسیر شدند اما درکربلای 5 اسیر نداشتیم و ما از عراقی ها اسیر گرفتیم . در والفجر 8 هم تعدادی زیادی از عراقی ها را اسیر گرفتیم. در کربلای 4 هم اسیر گرفتیم ولی فقط توانستیم دو نفر را به ایران بیاوریم که آن ها هم از اسیر شدنشان خوشحال بودند ولی در کربلای 5 حدود 200 نفر از عراقی ها را به اسارت گرفتیم .

صحنه هایی که در جریان جنگ شاهد آن بوده اید صحنه هایی دلخراش و تاثیر گذار بوده، آیا هنوز آثار آن برایتان باقی مانده است؟


تردیدی نیست که جنگ سخت است. من آن موقع 23 سال داشتم و از دانشگاه صنعتی اصفهان به جبهه رفته بودم. ولی هنوز هم که نزدیک به 26 سال از جنگ گذشته وقتی صحنه های جنگ را از تلویزیون می بینیم ،آن لحظات برایم زنده می شود. حتی بعد از امضای قطعنامه هم با توجه به این که من مربی واحدهای غواصی هستم برای جنگیدن با آمریکایی ها آماده می شدیم. درست است سنی از من و همرزمانم گذشته ولی ما همان روحیه را داریم و باورمان این است که با دشمنی طرف هستیم که از جنایت کردن هیچ ابایی ندارد. ما با دشمنی طرف هستیم که یک بخش آن دم از دموکراسی وحقوق بشر و حقوق زن می زند و بخش دیگر آن حرفه ای ترین جنایتکاران هستند.کسانی که صلاحیت مدیریت دنیا را ندارند. دشمنی که ما می شناسیم به غیر از حذف رقیب به هیچ چیز دیگر نمی اندیشد.آن هم با هر ترفندی.در بمباران شیمیایی حلبچه درست روبه روی اولین تپه که 30 متر ارتفاع دارد، درحال نگاه کردن شهر بودم.دراین بمباران بین 7 هزار تا 10 هزار نفر از مردم حلبچه را کشتند.همان شب وقتی رادیوهای بیگانه را گوش می کردم گفتند جمهوری اسلامی شهر حلبچه را بمباران و مردم را قتل عام کرده است! وقتی جنگ ایران و عراق تمام شد و خودشان با عراقی ها درگیر شدند، همان خبر را بر گرداندند و گفتند بر اساس اطلاعات ماهواره ای ، مردم شهر حلبچه توسط ارتش عراق قتل عام شدند.آن ها به راحتی هر دروغی را می گویند. به هر صورت من به عنوان یک دانشجوی شیمی فکر می کردم غرب پیشرفته است؛ خیلی علاقه مند بودم یک روز آمریکا و انگلستان و ... را ببینم.ولی وقتی بیشتر از 6 سال با این ها درگیر شدیم و آن ها را شناختیم متوجه شدیم که آن ها آن گونه که ما تصور می کردیم، نیستند. ما معتقد هستیم که اسلام توانایی مدیریت جهان را دارد.می دانید که اسلام یک بنیان فلسفی و منطقی دارد.مقام معظم رهبری دراین زمینه فرمودند باید نظریه پردازی شود.دوره کنونی نسبت به آن زمانی که ما در صحنه بودیم خیلی پیشرفت کرده است.طبعا باز هم راه سخت است اما مهم این است که جوانان ایرانی بهترین جوانان و بهترین مردم در کل دنیا هستند. من نسل کنونی بعد از جنگ را بهترین جوانان می دانم .

از لحظات شاد و یا تلخ جنگ باز هم بگویید.

لحظات شاد ما زمانی بود که بعد از عملیات پیروز می شدیم ، آن زمان حس این را داشتیم که دوباره متولد شده ایم. لحظات شاد ما وقتی بود که می فهمیدیم امام(ره) از ما راضی است. اما بدترین صحنه ها ، صحنه کشته شدن عراقی ها بود. وقتی می دیدیم کسی که کشته شده عراقی مسلمان است.

می دانستیم آنها را به صورت سازماندهی شده در درگیری انداخته اند.این بدترین صحنه بود.وقتی کشته های عراقی را می دیدیم، آرزو می کردیم ای کاش این ها اسرائیلی و آمریکایی بودند. همچنین هر زمان که با خودمان فکر می کردیم،ممکن است دوستانی که الان کنار هم نشسته ایم فردا دیگر نباشند، غمگین می شدیم و تحمل آن لحظات واقعا برایمان سخت بود.


دوشنبه 91 مهر 3 , ساعت 8:48 صبح

سخت ترین و حرفه ای ترین عملیات خاکی آبی کدام عملیات بود؟

سخت ترین عملیات کربلای 4 بود،عملیاتی پیچیده و حرفه ای. این عملیات آن قدر پیچیده بود که اگر به موفقیت کامل می رسید،بدون شک بدنه ارتش عراق در هم کوبیده می شد.قرار بود در این عملیات 80 هزار نفر اسیر گرفته شوند.یعنی معادل 5 برابر عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر و 6 برابر عملیات فتح المبین.علاوه بر این عملیات کربلای 4 بسیار هم پرهزینه بود.آن موقع می گفتند نزدیک به 2 تا 4 میلیارد دلار برای این عملیات هزینه کرده اند.

گفتید عملیات به موفقیت نرسید، قضیه از چه قرار بود؟


متاسفانه عملیات لو رفت. زمانی که ما برای شناسایی جلو رفتیم متوجه شدیم عملیات لو رفته است.آن موقع من همراه دو نفر دیگر از غواصان ، آقای ارجمند و اصانلو بودم. مواردی که می دیدیم نشان می داد که عملیات آن گونه که باید پیش نمی رود.مثلا وقتی برای شناسایی می رفتیم می دانستیم که عراقی ها در حالت معمولی ترانه عربی گوش می کنند، در حالی که طی آن مدت حتی رادیو گوش نمی کردند و یا حتی با هم صحبت هم نمی کردند،درحالی که می دانید عرب ها همه با هم در جمع حرف می زنند. چندین بار که توانستیم به خطوط دشمن نفوذ کنیم تمام علایم نشان می داد که آن ها از حضور ما مطلع شده اند.ما در شناسایی ها ، هیچ یک از عراقی ها را در خواب ندیدیم،همه آماده بودند.وقتی بر گشتیم،اعلام کردیم عراقی‌ها مطلع شده اند و خبرهایی هست . می دانید که ما دو نوع عملیات داریم.یک نوع عملیات غافلگیری به نام غافلگیری در زمان؛ که زمان آغازعملیات نباید اعلام شود، یک نوع دیگر آن است که شما زمان عملیات را باید بگویید تا طرف مقابل بترسد.چون عملیات کربلای 4 عملیات خیلی بزرگی بود به عمد کاری کرده بودند که عراق نتواند در خطوط دفاع مقاومت کند.البته این کار درست بود ولی کمک جدی آمریکایی ها که در این منطقه و این عملیات به طور مستقیم وارد شدند، و از سوی دیگر کمک اطلاعاتی و بسیار جدی شوروی آن زمان و علاوه بر آن سلاح های جدیدی که استفاده شد باعث بروز مشکلاتی برای رزمندگان ما شد. دراین عملیات حدود
7 تا 10 کیلومتر در آب حرکت کردیم و از نزدیکی های بصره سر در آوردیم ، آن ها از سلاح هایی استفاده می کردند که ما تا آن موقع ندیده بودیم.سلاح هایی که وقتی آن ها روی آب را می‌زدند، آب یک باره برای حدود صد و پنجاه متر منفجر می شد. بعدها فهمیدیم که این ها سلاح های جدیدی است که با کمک مستقیم روس ها، آمریکایی ها و فرانسوی ها تهیه شده است.

بالاخره متوجه شدید ،عملیات چگونه لو رفته است؟


ما هیچ وقت نفهمیدیم که این عملیات از کجا لو رفت،چون در خطوط، کاری انجام نمی شد که آن ها متوجه عملیات شوند.حتی تعداد کسانی هم که می دانستند آن روز عملیات خواهد بود حدود
5- 4 نفر بود.ما فقط چند نفر بودیم که می دانستیم باید از خطوط عبور کنیم. به همین دلیل وقتی تا آخر مسیر رفتیم، یک دفعه متوجه شدیم که پشتمان بسته شده است. اتفاقاتی افتاد که فقط می توانید در فیلم های سینمایی ببینید. شاید عجیب باشد ولی شرایط به نحوی شده بود که وقتی ما عراقی ها را می دیدیم به آن ها سلام می دادیم ، فقط بعضی ها با تعجب ما را نگاه می کردند با خودشان می گفتند که چرا ما این شکلی لباس پوشیده ایم. ما موظف بودیم که عبور کنیم اماگاهی هم مجبور می شدیم که درگیر شویم. تا این که در آخر ماموریت یکباره به ما گفتند که از جناحین نتوانسته اند عبور کنند و برگردید. ما هم دوباره تمام این مسیر را، بازگشتیم. ساعت هشت و پنجاه دقیقه صبح بود که به کنار اروند رود رسیدیم.در آن عملیات تمام مدت شب از رودخانه عبور می کردیم. حدود دو ساعت طول کشید تا از خطوط عبور کنیم که گاهی همراه با درگیری بود. حدود دو ساعت می دویدیم و بعضی از سنگرها را منهدم می کردیم. تا خط چهارم رفته بودیم. با این همه به ما گفتند برگردید و دوباره از خط سوم و دوم برگشتیم.وقت اذان صبح بود که به خط اول رسیدیم .نماز هم خواندیم. برای 5-4 ساعت زخمی ها را جابه جا می کردیم. البته به خط دوم هم سرکشی کردیم چون بعضی از دوستانمان که زخمی شده بودند آنجا بودند.بعد شکسته شدن خط، حدود سه ساعت با نیروهای عراقی به صورت تن به تن مبارزه کردیم،آن هم به صورت کتک کاری ، هر دوطرف هر چقدر توان داشتند با مشت ، لگد، سیلی یا با نارنجک همدیگر را می زدند.

پس شرایط خیلی خاصی حاکم شده بود؟

بله درگیری بسیار شدید بود.حتی من به دوستان گفتم که این به فیلم سینمایی شباهت دارد اصلا به جنگ شباهت ندارد.چون من در جنگ های غرب کشور در قرارگاه رمضان در جنگ های کردستان و خیلی جنگ ها شرکت کرده بودم ، خانواده من نظامی است و به همین دلیل جنگ را می شناسم. شدت آتش؛تعداد نیروها و ... کاملا به فیلم سینمایی شباهت داشت . شاید باور نکنید حتی در منطقه کربلای 5 در روز اول تعداد تانک های عراقی بیشتر از تعداد نیروهای ما بود.فکر می کنم در منطقه حدود 6 هزار تانک وجود داشت. فقط در آن محدوده کوچک ده ها تانک عراقی با سلاح های مختلف آتش گرفت. البته تلفات هم بسیار زیاد بود.کربلای 5 عملیاتی بود که بچه ها متر به متر می جنگیدند. همان طور که می دانید در جریان امضای قطعنامه این گونه فکر کرده بودند که هر قراردادی نوشته شود قرار نیست اجرا شود بنابراین می خواستند چند بند مبهم بنویسند.اما جمهوری اسلامی ایران قطعنامه را درکربلای 5 به آنها تحمیل کرد. در کربلای 5 آمریکایی ها ،روس ها ،فرانسوی ها، انگلیسی ها و اسرائیلی ها همه فهمیدند با نیرویی می جنگند که به راحتی زورشان به آن نمی رسد. اگر چه آن ها درس نگرفتند و باز هم در جنگ های 33 روزه دوباره ضربه خوردند. با این حال واقعا بچه ها کار بسیار بزرگی کردند و عملیات هم موفقیت آمیز بود ولی متاسفانه گردان ما هم تمام شد! بسیاری از بچه های غواص شهید شدند.

با این وجود تعداد کمی از رزمندگان غواص عملیات کربلای 5 زنده ماندند؟


بله.صحبتی که یکی از فرماندهان کربلای 5 مطرح کرد این بود که نگذارید برای رزمندگانی که در شکسته شدن خط نقش دارند اتفاقی بیفتد،آن ها را زنده برگردانید. می خواستند کسی باشد که اتفاقات و حوادث عملیات را روایت کند. اصلا این موضوع را به صراحت به ما گفتند . البته ما آن موقع به این مسائل توجه نداشتیم .حتی برای این که گروه 5 و یا 6 نفری این عملیات زنده باشند هر گروه را به یک نفر محول کردند و گفتند این گروه را از خطوط اول ؛ دوم و سوم عبور بدهید و عقب ببرید و این ها را جلو نیاورید.



دوشنبه 91 مهر 3 , ساعت 8:46 صبح

غواصان اروند دنیا را شگفت زده کردند

فیزیک بدنی و جثه قوی بچه های زنجان بود که باعث شد بخش عمده ای از کارهای سخت ارتش و سپاه به بچه های آذربایجان سپرده شود. به ویژه که ماموریت های آبی خاکی ماموریت های سختی بود و ریسک بالایی داشت؛ به همین دلیل رزمندگان آذربایجانی تمایل داشتند در این عملیات ها شرکت کنند.

می گویند غوغا، در عمق اروند است. شنیده ام جریان اروند، جریان صاف و آرام است اما در عمق آن غوغایی به پاست و خروش و طغیان واقعی رودخانه زیر آب است. به طوری که اگر لنگر کشتی که در اروند لنگر می اندازد ضعیف باشد جریان رود، کشتی یا یدک کش را از لنگر جدا می کند و با خود می برد. اینجاست که می فهمم چرا غواصان کار کشته زمان جنگ با شنیدن نام اروند هوایی می شدند و تمام سختی عبور از این رودخانه راکه حتی عراقی ها تصور نمی کردند کسی بتواند از آن عبور کند، به جان می خریدند. برای آنها جنگ دو جانبه بود «جنگ با آب و جنگ با دشمن»

به نوشته خراسان، وقتی پیگیر مصاحبه با غواصان دوران جنگ می شوم، اسامی مختلفی را می شنوم که بیشتر آن ها ازاهالی زنجان هستند.تعجب می کنم. می دانم زنجان نه دریایی دارد و نه رودخانه ای که بتوان در آن غواصی کرد. اما بیشتر اعضای گروه غواصی اروند و عملیات های مهم ایران و عراق زنجانی ها و آذربایجانی ها بودند.علتش را از «عباس راشاد» غواص خط شکنی که چندین عملیات مهم را تجربه کرده و اکنون سه سالی است فرماندار زنجان است، می پرسم. او با لبخند و با افتخار - به قول خودش پارتی بازی می کند- از شجاعت و ایثارگری هموطنان آذری زبان مکرر تعریف می کند.راشاد 49 ساله است. مهندس شیمی است و مدرک فوق لیسانس رشته سیاسی را همزمان با جنگ و بعد از آن کسب کرده است .تدریس در دانشگاه آزاد و دانشگاه امام حسین (ع) در حوزه اندیشه سیاسی و علوم دفاعی از دیگر فعالیت هایش است. در جنگ 12 بار زخمی شده. می گوید: از گردان ذخیره 500 نفره ای که در جنگ وجود داشت، انشعابی به اسم گردان المهدی (عج) شکل گرفته بود که همه غواص بودند. همین غواص ها در دوران دفاع مقدس کم نظیرترین و دشوار ترین عملیات آبی ـ خاکی جهان را رقم زدند.غواصان خط شکنی که ابتدا وحشی ترین و عجیب ترین رودخانه را رام کردند و بعد به جنگ دشمن رفتند.رام کردنی که اگر چه نتیجه اش پیروزی بود اما بسیاری از جوانان کشور را از ما گرفت.در سفری یک روزه به زنجان پای صحبت های این رزمنده غواص خط شکن نشستیم.

غواصان در دوران جنگ تحمیلی در چند عملیات حضور داشتند؟


در طول تاریخ دفاع مقدس، در 5 عملیات از واحدهای غواصی استفاده شد. البته نیروهای غواص در دو عملیات به طور محدود و در 3عملیات به صورت گسترده حضور داشتند.عملیات های بدر،والفجر 10، والفجر 8 و عملیات کربلای 4 و کربلای 5 ، عملیات هایی بود که با حضور و ایثارگری غواصان اجرا شد. در عملیات کربلای 5 که عملیات بسیار مشهوری است و در شلمچه و اروند رود، فرماندهی واحدها به عهده زنجانی ها بود. ما در هر 3 عملیاتی که به صورت گسترده حضور داشتیم، موفق بودیم. در والفجر 8 موفقیتمان صد در صد بود، چون طبق برنامه ریزی ها کارمان را انجام دادیم. اما در کربلای 4 اگر چه گروهان ما به اهدافی که برایش تعیین شده بود رسید اما چون متاسفانه دو جناح چپ و راست نتوانستند آن گونه که برایشان تعیین شده بود به اهداف خود برسند، در محدوده عراقی ها و درعمق دشمن گرفتار شدیم. در کربلای 5 نیز توانستیم خطوط دفاعی عراق و آبگرفتگی شلمچه را که خطوط دفاعی بسیار مستحکمی بود ، مهار کنیم اگر چه تعداد هم رزمانی که توانستند به خط برسند خیلی کم بود ،شاید حدود10 نفر.

چطور شد که به عنوان غواص خط شکن در جبهه حاضر شدید؟


من ورزشکار بودم. ضمن آن که از همان سال های ابتدای جنگ علاوه بر شنا، بسکتبال هم بازی می کردم. وقتی مشخص شد که برای عملیات ها باید در منطقه آبی هور یا اروند و یا مناطق دیگر خدمت کنیم با توجه به سابقه فعالیتی که داشتیم، اعلام آمادگی کردیم.ابتدا از ما تست گرفتند و تعدادی را انتخاب کردند. باز هم از بین این افراد گروه های 100 نفری انتخاب شدند و از آن ها تست های بدنی گرفته شد. در مرحله بعد افرادی که می توانستند کارهای سنگین انجام بدهند، انتخاب شدند. در این تست ها شاید از هر صد نفر 30-40 نفر انتخاب و بقیه حذف می شدند. البته دلیل حذف آن ها ناتوانی برای حضور درجنگ نبود بلکه گزینش کنندگان به این نتیجه می رسیدند که این افراد توانایی عملیات آبی و خاکی ندارند بنابراین از افرادی که در تست ها رد می شدند به عنوان نیروهای خط شکن در قسمت های دیگر استفاده می شد.

چرا بیشتر نیروهای غواص از زنجان انتخاب شدند ؟ آن هم استان زنجان که نه دریا دارد و نه رودخانه ؟


البته این سوال جالبی است. بعضی تعجب می کنند که چرا نیروهای غواص از زنجان انتخاب شدند. یکی از دلایل این مسئله شرایط سخت مناطق تعیین شده برای غواصی بود.این مناطق زمستان بسیار سخت، خشک و شکننده ای داشت، به نحوی که آب در صبح و شب زمستان و حتی لباس های غواصی یخ می زد. وارد شدن به این آب با توجه به سرمایی که در منطقه سردسیر وجود داشت برای بچه های زنجان و اردبیل، امر عادی بود ولی افرادی که از مناطق گرمسیر به جبهه آمده بودند وقتی وارد آب می شدند شوکه می شدند. بنابراین یکی از دلایلی که بچه های زنجان انتخاب می شدند همین مسئله بود. موضوع دیگر فیزیک بدنی و جثه قوی بچه های زنجان بود که باعث شد بخش عمده ای از کارهای سخت ارتش و سپاه به بچه های آذربایجان سپرده شود. به ویژه که ماموریت های آبی خاکی ماموریت های سختی بود و ریسک بالایی داشت؛ به همین دلیل رزمندگان آذربایجانی تمایل داشتند در این عملیات ها شرکت کنند.البته ما درعملیات های قبلی مثل والفجر 8 به موفقیت های شیرینی رسیده
  بودیم و مایل بودیم که باز هم تکرار شود و چه بسا داوطلب شدن بخش عمده ای از نیروهای زنجان در عملیات های بعدی همین مسئله بود.

دوره آموزشی غواصی چقدر طول کشید؟


از آن جا که ما شناگر بودیم و به هر 4 شنا به طور کامل آشنا بودیم، تستی از ما گرفتند و لباس های معروف به وت سوت را به ما دادند.حتی چگونگی پوشیدن لباس غواصی هم نیاز به یک ماه زمان و آموزش دارد. بعد هم تمرین ها شروع شد.غواصی هم مثل هوانوردی یک کار علمی است.با این فرق که در هوانوردی از زمین به سمت بالا می روید اما درغواصی از زمین به سمت پایین می روید. نحوه آموزش های غواصی،عملیات به عملیات فرق می کرد. البته در اصطلاح نظامی در مورد مدت آموزش

می گویند به مدت کافی.آموزش های ما برای عملیات والفجر 8 شاید بیش از 3 یا 4 ماه طول کشید.در عملیات کربلای 4 چون این عملیات پیچیدگی خاصی داشت، بیش از 8 ماه آموزش داشتیم.یعنی از بهار سال 1365 تا زمستان و بهمن همان سال. حضور در عملیات کربلای 5 برای ما فقط جنبه جلسه توجیهی داشت و البته نیروهای جدیدی که آمده بودند حدود 15 روز آموزش دیدند.اگر چه آموزش های ما برای دوعملیات دیگر و عملیاتی که کاملا محرمانه بود خیلی زیاد بود.به خصوص آن که نیروهای غواص حتما باید دوره های کوهنوردی را هم می گذراندند؛ به نحوی که باید می توانستند با طناب خوب کار کنند.صخره نوردی هم باید بلد می بودند و در نهایت در غواصی حرفه ای عمل می کردند، به همین دلیل برای این کار نیروهای حرفه ای انتخاب شدند.

دوره های آموزشی در کجا برگزار می شد ، می گویند بعضی از این دوره ها در بندرعباس بود، درست است؟


نه این گونه نبود، گاهی ما هم نمی دانستیم برای دوره های آموزشی کجا می رویم. ما را سوار خودرو می‌کردند و به جایی که باید می بردند.مثلا روی کامیون را می پوشاندند یا سوار بر تانکر یا کانتینر به نقطه ای می بردند و می گفتند این جا منطقه آموزشی است. کسی حق نداشت بپرسد اینجا کجاست و این جا چه کار می کنیم ؟همه در قرنطینه بودند و تا زمان عملیات حق تلفن کردن و حق مرخصی نداشتند.حتی برای بعضی از عملیات ها تا یکی دو سال حق صحبت کردن با دیگران درباره آن عملیات را نداشتیم. این مسئله برای سه مورد از عملیات ها اتفاق افتاد چون گفته می شد ممکن است این عملیات ها باز هم تکرار شود.

تا الان هم مناطق آموزشی برای شما ناشناخته مانده است؟


البته بعضی مناطق را شناختیم. مثلا منطقه ای بود به نام قجریه بین اهواز و خرمشهر، یا منطقه دارخوین بین اهواز و آبادان.یک بخش از آموزش هایمان هم در تبریز و در استخرهای سر پوشیده بود.مثلا از ساعت یک نیمه شب تا ساعت
6-5 صبح آموزش داشتیم و نمازمان را هم در همان مکان می خواندیم و بعد بر می گشتیم.


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ